برگ برنده اصلاح طلبان بویراحمد و دنا “اردوان ایزدپناه”

اکنون با امید به خداوند منان و البته تقدیر و تشکر از انتخاب حکیمانه و هوشمندانه سید بزرگ اصلاحات که پس از سالها سکوت بعد از افتادن بیرق سبز طلایه داری اصلاحات از دست اکنون برای نخستین بار کمر به انتخاب

فصلی نو – رحیم حیدری

سید باقر موسوی جهان آباد آن سید و پیر معنوی اصلاحات و سردار سازندگی جهاد در دیار ما پس از آن دوران طلایی( مجلس پنجم و ششم) همچون دیگر نخبگان و پرچم داران راستین اصلاحات ”از درگاه رانده” و به جرم ”عصیان”به انزوا کشیده شد افکار و اعتقادات حقیقی و مبتنی بر ارزشهای اصلاحات در استان ما به حاشیه رفته و به تبع آن عرصه برای جولان و میدان داری عده ای که گور اندیشه ی اصلاح طلبی را از ابتدا کنده و کیسه منافع ”مناصب حاصله” را از همان ابتدای امر دوخته بودند باز شد که اینان دو گروه بودند ،یا دشمنان شمشیر کشیده از روبرو بودند و یا با لباس ”دوست” و نامی که از دوست به عاریه گرفته بودند منافع انتهای راه را به انتظار نشسته بودند. در حالی که اگر تنها چهل سال به عقب بازگردیم در آن زمان و بحبوحه پیروزی که آن شور و تب و تاب انقلاب نوپا و بروز احساسات انقلابی گری هرگونه فکر دیگر و ”فکر نو” را بر نمی تافت و گردن می زد (که این طبیعت هر انقلابیست در ابتدای پیروزی) ، جوانی ۲۸ ساله که خود تا پیش از آن پیروزی بزرگ (انقلاب اسلامی) دامنه مبارزاتش با رژیم طاغوت علاوه بر خود گریبان تمامی خانواده اش را گرفته_ همچنانکه می بینیم در ابتدای زمان دانشجوییش در دانشسرای عشایر به دلیل فعالیت های تبلیغی و انقلابی از دانشسرا اخراج و پس از آن در کارخانه قند یاسوج مشغول به کار می شود و در آنجا نیز به دلیل روشنگریهایش و تحریک کارکنان و کارگران تحمل نشده و اخراج می شود و برای پنجمین بار متوالی توسط ساواک به زندان می افتد خانواده و برادرانش همگی آواره دیار غربت شده و به صورت مخفیانه در شهرستانهای کازرون و نورآباد اقدام به پخش اعلامیه های امام خمینی (ره) و فعالیتهای انقلابی و شرکت در تظاهراتهای ضد شاه نموده و عملا بازوان شهید می شوند در آن مبارزات بی وقفه و نفس گیرش _ پس از پیروزی و به ثمر نشستن انقلاب این بار ”فریادی نو” سر می دهد و از دام های تازه ای که ممکن است حتی خود فرزندان انقلاب و طلایه دارانش را به بند کشیده و از آن آرمان و ارزشهای حقیقی دور افکند می گوید ،دگماتیسم و واپس گرایی و ”اصلاح ستیزی” را می کوبد و به تعبیری ”آوای روشن فکری” سر می دهد.این آموزش یافته مکتب ”ابوذر” و این رسول امین پیام ”حسین وارث آدم” همچون دیگر روشنفکران دینی ارزشمند ما ازجمله ”سردار شهید” دکتر چمران و ”معلم شهید” دکتر شریعتی اکنون عرصه را بر خود تنگ تر می بیند و بار سنگین تهمت و برچسب های به ناحق همرزمان و دوستان ”دیروز” (قبل از پیروزی انقلاب) که به تقسیم غنائم امروز(پس از پیروزی انقلاب) مشغولند را اکنون باید به دوش بکشد و از طرفی آن پیام مقتدایش در اعماق تاریخ ”ابوذر” که می گوید ،،هرکه نان ندارد دین ندارد ،، و همچنین مشاهده فقر و بیچارگی هم تبارانش و مردم خطه اش او را به سوی کاندیداتوری مجلس میکشاند و وارد عرصه می شود تا شاید تریبونی برای دفاع از مردم مظلوم زادگاهش به دست آورد که باز تنگ نظری و تارک فکری همان دوستان و هم رزمان دیروز و مقسمان غنائم امروز ،این مهم را نیز بر نمی تابد و آماج حمله ها و تهمت ها و کارشکنی های همان کم شعور های ”داغ بر پیشانی” که فرق علی (ع) را بر سجده نماز! شکافتند قرار می گیرد ولی باز او که مبارزه و مقاومت را از تاریخش در آستین نهفته دارد عرصه را خالی نمی کند چرا که پیشوایش حسین (ع) می گوید ،،قیام کنید حتی اگر یک نفر باشید و بمیرید وقتی که حتی نمیتوانید،، کاندیدا می شود با آن سخنرانیهای روشنگرانه اش در یاسوج و سی سخت با اقبال تمامی مردم زجر کشیده دیارش و اجماعی کم نظیر روبرو می شود و علی رغم پیروزی قاطع و مسلم انتخابات به دور دوم ”کشانده” می شود و این ”مصاف” مصادف می شود با حمله دشمن خارجی به مرزهای سرزمینمان، این بار با سینه ای مالامال درد که علی(ع) را نیمه شب روانه نخلستان کرده و سر در حلقوم چاه برده و زجه می زند با الگوی سرورش حسین(ع) راه ”حج” کج کرده و آهنگ ”کربلا” می کند و دیدیم که در همان روزهای آغازین جنگ در بهمن شیر آبادان به تیر بی رحم ضحاکیان آن روح سرکش و عصیانگر و بزرگ از آن قالب جسم نحیف و استخوانیش پر کشیده و به عنوان اولین معلم شهید تاریخ استان ما پیکر بی جانش به زادگاهش بازمیگردد. سید اصلاحات که از شاگردان همان مکتب است و از دوستان و همفکران و همرزمان همان شهید و دارای ”یادگار جراحت” همان جنگ اکنون که از سعه صدر و روشنای فکر این گروه ”ترازوی صلاحیت به دست” برای حضور در صحنه و به دست گرفتن سکان این ”کشتی به گل نشسته ما” ناامید گشته طی مذاکرات و هم اندیشی های گسترده با ”سایر دوستان هم فکر ” گویا مقدر است این بار نیز البته به همت و همراهی همان هم اندیشان و وزنه های فکری و شایسته دیارمان به سراغ آن یار دیرین رفته لکن این بار دست برادر آن شهید شاهد (اردوان ایزدپناه)را بفشارد.اما بار مسئولیت آنقدر سنگین و وضع موجود آنقدر پیچیده و گذرگاه اکنون تاریخ ما آنچنان خطیر و البته کسب نظر مساعد و اخذ قول همراهی دوستان هم عقیده حاضر در این عرصه آنقدر مهم که او را در پذیرش این بار سنگین و دنباله روی حرکتی که برادر شهیدش پنجاه سال پیش آغاز نمود مردد کرده و همین نیز خود حجب و حیا و عدم حس قدرت طلبی و فرصت طلبی این بزرگوار را به وضوح آشکار می سازد. انتخاب اکنون سید اصلاحات از چند منظر قابل تقدیر و تامل است؛
از منظر فردی:
با کمی واکاوی سوابق مدیریتی آقای اردوان ایزدپناه به این مهم دست می یابیم که ایشان در طی این ۲۷ سال خدمت تاکنون حتی یک مورد سابقه زد وبند سیاسی و اقتصادی و بده بستانهای معمول و معامله گریهای رایج _ که چون همه گیر شده وقاحتشان از چشم افتاده و جریان معمول جامعه شده اند مادامی که هر آنکه از آن مصون مانده باشد بیمار می نماید! _ نداشته و کارنامه درخشانی دارد و در هیچ یک از سوابق مدیریتی خود از جمله جایگاه کنونی اش (سازمان بازرسی) نه تنها خطایی نداشته بلکه همیشه انگشت نمای سلامت بوده است. و نه خود و نه خانواده و اطرافیانش به غنیمتی نرسیده و ثروتی نیندوخته اند که این خود آشکار و هویدا بوده و البته قابل تحقیق و تفحص. ایشان دارای شخصیتی با شهامت و با صداقت است شهامتی تاریخی که میراث گذشتگانش و صداقتی وصف ناپذیر که تمام کسانی که طی این چند سال مسئولیت وی چه در سازمان مدیریت و برنامه ریزی استان و چه در دانشگاه علوم پزشکی استان و … با ایشان تعامل داشته اند شاهد این مهم اند. عملگرایی و عدم شعار پیشگی که از خصوصیات بارز اوست و نمود عینی اش در دوران هر چند کوتاه مسئولیتش در دانشگاه علوم پزشکی آشکار شد که متحول کردن سیستم دانشگاه و بیمارستانهای فرسوده آن زمان شهرمان گواه این مدعاست. در پاک دستی و مبارزه با فساد که اکنون دیگر همه گیر شده همان بس که جایگاه کنونی ایشان (سازمان بازرسی استان البرز) در کسب رتبه نخست کشوری طی چند دوره پی در پی در مبارزه با فساد و تخلفات گسترده آن هم در استانی که از نظر جمعیت و گستردگی پس از پایتخت در مقام دوم قرار دارد شاهد این ماجراست.
از منظر خانوادگی ؛
آقای اردوان ایزدپناه ساخته و پرداخته یک خانواده اصیل و ”خوش نام” است که دوست و دشمن به آن اذعان دارند .خانواده ای که اولین ثمره آن شهید کرامت اله ایزدپناه بود. شهیدی که در ابتدای جوانی اش با اندیشه های نیروهای پیشرو فکری و دینی ارزشمند ما آشنا شد و همه دیدند که همچون آتشفشان به خروش آمد و خود و همسر و فرزند و خانواده و برادر و پدر و هرآنچه را داشت فدای آرمان و عقیده اش که به زبان خودش همان ،،خدمت به خلق،، بود کرد و در حالی که تنها در ابتدای راه بود و می توانست نقطه عطفی در تاریخ سراسر تلاطم دیار ما باشد با آن انتخاب تاریخیش خون خود را در پیش قدوم یزیدیان ریخته و مظلومانه خاموش شد. و پدر همین خانواده محمد ایزدپناه( با نام منطقه ای کی محمدخان ایزدپناه) که با یک عمر صبر و ”تحمل مصیبت” و تلاش و همتی بلند و از پا ننشستن و نپذیرفتن شکست همه این فضائل را به فرزندانش در عمل می آموزد. هنگامی که چشم به جهان می گشاید در تلاطم و ناملایمات و آوارگی به مقتضای تاریخ و جغرافیا و آزادگی اسلافش ساخته و پرداخته می شود و زمانی که هر دو تکیه گاهش را از دست می دهد(عمویش به اراده حکومت وقت کشته و پدرش محکوم به تحمل ۱۴ سال زندان می شود)  او (کی محمدخان ایزدپناه) تک و تنها زندگی خود را با تحمل بدترین و سخت ترین زجرهایی که یک انسان می تواند تحمل کند به دندان می کشد و فرزندان خود را بزرگ می کند و این زندگی سراسر رنج و محنت همچون کوره انسان سازی فرزندانی شاخص و فولاد آبدیده می پروراند. که در این ماجرا پدر خون نخستین ”اسماعیل قربانی” خود را چهل سال پیش به سوی آسمان می افشاند.
 اکنون با امید به خداوند منان و البته تقدیر و تشکر از انتخاب حکیمانه و هوشمندانه سید بزرگ اصلاحات که پس از سالها سکوت بعد از افتادن بیرق سبز طلایه داری اصلاحات از دست اکنون برای نخستین بار کمر به انتخاب راهبری اصلح و شایسته بسته است تا شاید این کشتی اسیر طوفان را به سلامت به ساحل امید برساند و همچنین به امید پذیرفتن این مسئولیت خطیر در این گذار تاریخی حساس توسط تنها یادگار و پرچمدار آن شهید مکتب حسین(ع) و نیز اجماع و رضایت و همراهی دوستان حاضر در این دایره فکری همگی خاضعانه و و درد مندانه وقوع تحولی شگرف و نقطه عطفی در تاریخ سراسر ستم و محرومیت و عقب ماندگیمان را با ظهور دوباره واژگان غبار گرفته ی ”شهامت” ، ”صداقت” ، مقاومت” و ”اخلاص” به انتظار نشسته ایم…
در انتها با این شعر مهدی اخوان ثالث که چه خوب و هنرمندانه و ”عمیق” حال حاضر ما و وضع موجود را به روی کاغذ می آورد سخن کوتاه می کنم؛
،، موجها خوابیده اند ، آرام و رام
طبل توفان از نوا افتاده است
چشمه های شعله ور خشکیده اند
آبها از آسیاب افتاده است
در مزار آباد شهر بی تپش.. وای جغدی هم نمی آید به گوش
دردمندان بی خروش و بی فغان.. خشمناکان بی فغان و بی خروش
آهها در سینه ها گم کرده راه.. مرغکان سرشان به زیر بالها در سکوت جاودان مدفون شده ست.. هر چه غوغا بود و قیل و قال ها
آبها از آسیاب افتاده است.. دارها برچیده خونها شسته اند جای رنج و خشم و عصیان، بوته ها.. پشکبنهای پلیدی رسته اند
مشتهای آسمانکوب قوی وا شده ست و گونه گون رسوا شده ست
یا نهان سیلی زنان یا آشکار..، کاسه ی پست گداییها شده ست
خانه خالی بود و خوان بی آب و نان و آنچه بود ، آش دهن سوزی نبود
این شب است ، آری ، شبی بس هولناک لیک پشت تپه هم روزی نبود
باز ما ماندیم و شهر بی تپش و آنچه ”کفتار است و گرگ و روبه ست”
گاه می گویم فغانی بر کشم باز می بینم صدایم کوته ست



آبها از آسیاب افتاده ، لیک باز ما ماندیم و خوان این و آن میهمان باده و افیون و بنگ از عطای دشمنان و دوستان



در شگفت از این غبار بی سوار …
خشمگین ، ما ناشریفان مانده ایم
آبها از آسیاب افتاده ، لیک باز ما با موج و طوفان مانده ایم
هر که آمد بار خود را بست و رفت ما همان بدبخت و خوار و بی نصیب
زآن چه حاصل ، جز با دروغ و جز دروغ ؟ زین چه حاصل ، جز فریب و جز فریب ؟
باز می گویند : فردای دگر صبر کن تا دیگری پیدا شود کاوه ای پیدا نخواهد شد ، امید…; کاشکی اسکندری پیدا شود ..!

لینک کوتاه خبر:

https://faslejonoob.ir/?p=9954

ارسال دیدگاه


نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد

تصویر روز: