تاجگردون؛ پادشاه بی تاج و تخت

فصلی نو- آرمان لطیفی
شاید تاجگردون هیچگاه اینچنین در میدان شطرنجی که خود مهره چینیش را کرده بود فکر نمیکرد به دست خود، کیش و مات شود و اگر از مطلق انگاری در عرصه سیاست چشم پوشی کنیم شاید بتوان به جراعت گفت که تاجگردون به پایان عرصه “تاجگردونیسم” رسیده است.
آن روزها که تاجگردون به خاطر بِرَند خانوادگی و گذشته پر حاشیه بهرام تاجگردون در کسوت نمایندگی مردم گچساران و باشت در دوره اول با رقبای ضعیف و بعدها در دوره دوم در یک میدان بی رقیب به عنوان  وکیل مردم شناخته شد، توانسته بود با توجه به بِرَند خانوادگی و سالها حضور در پایتخت و روابط عمومی بالا، گوی سبقت را از دیگر موکلین هم استانی خود برباید و خود را یکه تاز عرصه سیاست بنامد؛ تا جای که مردم دیگر مناطق، او را پادشاه استان و حتی کشور خطاب می کردند و این هیاهو تا جای پیش رفت که  رویای ریاست جمهوری را هم به فکر تاجگردون تزریق کرد تا تاجگردون در افکارخویش، تاج و تختی ملوکانه بسازد.
اما تاجگردونی که به سیاستمداری و بازی با مهره های شطرنج شهره بود به طوری که توانست با جامه اصلاح طلبی خود را به افکار عمومی بقبولاند و بعدها در لابی های بهارستان با محمد رضا باهنر و مصباحی مقدمِ اصولگرا، همسفره و همفکر شود تا ریاست کمیسیون برنامه و بودجه را به عنوان پاداش و خوش خدمتی از جبهه پایداری دریافت کند؛ حال چگونه می توان تصور کرد تاجگردونی که با هزینه های گزاف به قله های موفقیت رسیده بود اینک با سرعتی  فراوان راه سقوط خود را در پیش بگیرد تا با توجه به خطای های استراتژیک و جبران ناپذیرش از همینک صدای هشدار را درباره پایان عصر “تاجگردونسیم” را به صدا در آورد.
پرده اول:
تاجگردون را باید خوش اقبال ترین مرد سیاست در طول تاریخ استان نامید. به گونه ای که وقتی او ردای سیاست را به تن کرد؛ تمام مردم استان به حمد و ستایش او می پراختند؛ اما وقتی از همان مردم دلیل این ستایش متعصبانه را جویا می شدند، هیچ پاسخ منطقی یافت نمی کردند؛ شاید اگر ایستون، نظریه پرداز عرصه سیاست اکنون زنده بود میتوانست اقتدار تاجگردون را  از منظر “فرهی-ایزدی” تحلیل کند! کسی که گویی نظر کرده خاص بود و بدون هیچ هزینه ای و حتی عملکرد خاص و روشنی؛ سُوگٌلی مردم این استان شده بود!
 البته نباید از موج حسادتی که برخی ها نسبت به دو وکیل هم استانی(بویراحمد و کهگیلویه) در بهارستان  داشتند چشم پوشی کرد؛ که چگونه برخی های برای انتقام از دو نماینده دیگر (بویراحمد و کهگیلویه) ، جان خویش را تقدیم تاجگردونی می کردند که هیچگاه جواب سلامشان را نمی داد و هیچگاه هم نمیشناختنشان و هیچگاه هم نگاهی به سیمایشان نینداخت تا جای که در مراجعات مردمی اگر شناسنامه و یا کارت ملی آنان صادره از گچساران و باشت نبود، توجهی به این مردم نمی کرد؛ تا این بی توجهی پاداش مردمی باشد که برای حسادت به وکلای هم استانی خود (بویراحمد و کهگیلویه)،سینه تاریخی حوزه خویش را آتش زدند و تارهای حنجره ی خود را پاره کردند  تا برای مهد نوپای تاجگردون، تاریخ تحریف شده ای بسازند!
اما تاجگردون که بعد از ۵ سال هیچ دستاورد مشخص و روشنی برای مردم و به ویژه جوانان بیکار گچساران و باشت نداشته برای اینکه در برابر پرسش های مردم زمانه خویش و در برابر طناب های داری که میراث این روزهای جوانانِ بیکار حوزه انتخابیه اش شده است، قرار نگیرد، تن به بازی داد که گویی از پیش موافقت های نهایش را کسب کرده بود؛
 اجرای پروژه تغییر نام استان اگرچه در ظاهر چون عسل، شهد شیرین و رویایی دست نیافتنی تاجگردون از دیرباز تاکنون بوده است، اما وقتی این سناریو با ماه ها و حتی سالها  برنامه ریزی به صورت علنی توسط استاندار بیان شد، هیچگاه تاجگردون فکرش را نمی کرد بویراحمدی که او را به تاج و تخت رسانده بود یا کهگیلویه ای که به قدمت تاریخی اش بر وزن سیاسی تاجگردون افزوده بود؛ در کمتر از یک شبانه روز چون کودتای نرمِ شبانه، تمام تاج و تختِ پادشاهی را در خواب از تاجگردون بستانند و او را چون پادشاهی بی جامه، روانه خیابان های تاریک و خاکی و بی روشنایی  گچساران و باشت کند!
 تاجگردون باید می دانست که اگر بر حسب حادثه او عزیزِ مصرِ بویراحمد و یا سُوگُلی دربار کهگیلویه شده بود، این افتخار نه بر حسب شایستگی اش بلکه به خاطر حسادت به دو وکیل هم استانی(بویراحمد و کهگیلویه) در بهارستان بود.
 زیرا برخی افراد، اَمیریِ، اَمیرِ بویراحمد و سرداریِ، سردارِ کهگیلویه را که اینچنین بدون شعبده بازی لباس خدمت به تن کرده اند و آهسته و پیوسته در راه توسعه حوزه های انتخابیه یشان گام  بر میدارند را برنمی تابیدند و چاره درمان این حسادت را تحریف تاریخ و توهین به اَمیرِ بویراحمد و سردارِ کهگیلویه دیده بودند.
اما وقتی تاجگردون با اجرای پروژه تغییر نام بویراحمد و حذف تاریخی کهگیلویه، پاسخ ۵ سال حمد و ستایش مردم این دو منطقه را با غرور و تکبر خاصی داد؛  تازه آنجا بود که این مردم ساده اما صادق، از خواب رویایی-یشان بیدار شدند و دیدند آن که نمک خورد، بالاخره نمک دان شکست و خرمن آروزهایشان در کیش قدرت تاج، بر باد رفت تا به چشم خون ببینند هیچ کسی جز اَمیرِ بویراحمد و سردارِ کهگیلویه در آخر مرهم اسرار و درد هایشان نبود!
 این رویای خطرناک تاجگردون که سالها برای تحقق آن برنامه ریخته بود یک شبه چون آب سردی بر پیکرش ریخته شد و برای همیشه نام و اسم تاجگردون از چشم و دل کهگیلویه و زبان و قلب بویراحمد پاک شد.چشم و دل های که قریب به ۵ سال برای تاجگردون بدون هیچ مزدی از او کاخِ کاهی ساختند و زبان و قلب های که بدون هیچ سودی از تاجگردون، چون غرش شیران یاد کردند؛ ولی در کسری از ثانیه، باد همه کاه ها را با خود برد تا تکه چوبی نحیف بر مزرعه خشک این دیار، سایه اش به بلندای مشعل های روشن نفت و گاز گچساران برای حضور در دل تاریخ خود نمای کند.
پرده دوم:
آنان که در عرصه سیاسی استان حضور دارند و بر وزن و نفوذ سیاسی-اجتماعی  ساختارهای اداری واقف هستند، می دانند که خط قرمز تاجگردون در استان شاید در نگاه اول مدیرکل جهاد کشاورزی یا مدیریت آموزش و پرورش یا مدیرکل کار استان تلقی شود اما حقیقت این نیست؛ بلکه قلب سیاسی-اجتماعی تاجگردون نه در یاسوج بلکه در گچساران چون شعله های همیشه روشن شرکت نفت می تپد و آن چیزی جز مدیرعامل شرکت نفت و گاز گچساران نیست!
تاجگردون به خوبی می داند حتی اگر بهرام تاجگردون ؛ هم رگ و ریشه خانوادگی او هم استاندار استان شود اما اگر مدیر شرکت نفت و گاز گچساران همسو و یا هم منطقه ای با او  نباشد؛ عملا چیزی جزء مهره ای سوخته در عرصه سیاسی-اجتماعی نخواهد بود! وقتی که امین محمدی به عنوان مدیرعامل شرکت نفت و گاز گچساران منصوب شد، حامیان رسانه ای تاجگردون در همان ساعات ابتدایی انتصاب محمدی، او را همسو و همراه تاجگردون خواندند تا به نوعی از نَمد محمدی، کلاهِ تاجی، بر سر غلامشان بدوزند؛ اما غلام بیش از هم آگاه بود که امینِ شرکت نفتی، نَمد باف نیست و کلاهِ تاجی که بهنام ها برای غلامشان دوخته بودند را باد خواهد برد؛ تا کسی در پشت بافت فرسوده گچساران که قرار بود مدرن شود ولی فرسوده تر گشت تا شاید حادثه پلاسکو در گچساران چشمان زیبای نماینده را از خواب عافیت بیدار کند، کسی بلند نشود تا سئوال کند سعید غلامی، همان نورچشمی تاجگردون که سالهاست قول مدیرعاملی را از کتاب دعای تاجگردون گرفته بود چرا به یکباره رویای مدیرعاملی اش چون مشعل های نفت و گاز سوخت!
حضور محمدی در شرکت نفت باعث عرصه کشمکش با تاجگردون شد، تاجگردون با موهای سیاه و سفیدش و کت شلوار هاکوپیانش در برابر پیرمردِ ساده پوش اما با چهره و کت شلوار های همیشه روشنش، هیچگاه نتوانست پیروز شود تا این امین محمدی باشد تا به غلام تاجگردون یاد آوری کند که دود همواره از کنده بلند خواهد شد!
اما این پایان سکوت تاجگردون نبود!
او که از همان ابتدا به دنبال عزل محمدی قدم برمیداشت تا حدودی توانست چراغ سبز وزارتخانه را نیز با خود همراه کند اما وقتی از سوی وزارتخانه با نام “هوشنگ صیدالی” صادره  از “بویراحمد” برخورد کرد، بدون باز کردن پاکت نامه اش، رای بر استمرارِ بقای محمدی داد و با انتصاب هوشنگ صیدالی شدیدا مخالفت کرد!
 چون تاجگردون می دانست که تقابل با امین محمدی غیر بومی، که حتی وزنی برای تاجگردون در قصر طلایی نفت و گاز گچساران برایش قائل نیست؛ قابل هضم تر از آن خواهد بود که یک “بویراحمدی” بر کرسی سبز استراتژیک ترین سمت مدیریتی جنوب کشور  یعنی مدیرعامل شرکت نفت و گاز گچساران تکیه زند.در حقیقت تاجگردون به مرگ سیاسی تدریجی در لابه لای سطور کتاب های تاریخی را  با امین محمدی ترجیح داد تا به جای آنکه با حضور هوشنگ صیدالی ترور شخصیت سیاسی اش را در اجتماع ببیند؛ بی شک تاجگردون، فصلی از سوختن و ساختن را به پای شمع امین محمدی چون پروانه ای به جان خرید!
اما افول ستاره اقبال تاجگردون که این روزها پیشتر از هر زمان دیگری در آسمان سیاسی این مَرد، سرعت گرفته است در کمال ناباوری پیش از آنکه خود او اطلاع داشته باشد، امین محمدی کرسی سبز مدیریت را به “هوشنگ بویراحمدی ها” سپرد تا این امین محمدی غیر بومی باشد که چون استادی ماهر به شاگرد آخرین نیمکتِ کلاسش، غلامرضا یاد آوری کند که اگر دیروز به دنبال تغییر نام بویراحمد بود اینک یک بویراحمدیِ با سواد و مدیر و جوان و شجاع و نترس کرسی مدیرعاملی را بر دست خواهد گرفت تا زین پس این غلام تاجگردون باشد که برای دیدن مدیرعامل شرکت نفت و گاز گچساران به اندازه طول مسافت بویراحمد تا گچساران، ثانیه ها را بشمارد و دندان روی دندان بسابد تا برای او یک بار دیگر شاهنامه فردوسی زنده شود که کوه به کوه نرسید اما تاجگردون به بویراحمد رسید!
تاجگردون استراتژیک ترین سمت مدیریتی استان و جنوب کشور را که در قلب گچساران بود را بار دیگر به یکی از مدیران غیر همسو و مقتدر و محبوب از دست رفته می بیند تا این بار تاجگردون در قلب گچساران و باشت، به ضعیف ترین نماینده تاریخ استان تبدیل شود؛
مردمی که به اوج رسیدن او در کمتر از یک ماه بعد از نماینده شدنش به وقوع پیوست و به همان میزان سقوط سیاسی تاریخی اش، به کمتر از یک ماه در انظار عمومی نرسید.
به راستی تاجگردون به پادشاه بی تاج و تختی شبیه است که روزی خود تاریخ خود را خواهد نوشت که پایان عصر “تاجگردونیسیم” به دست غلام رضا رقم خورد.

لینک کوتاه خبر:

https://faslejonoob.ir/?p=3133

ارسال دیدگاه


نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد

تصویر روز: