شعری زیبا از مجموعه اشعار شاعر هم استانی «نرگس دوست»

فصلی نو – نرگس دوست
می آیی
با پاهای مستی
که از گودی کمر بلند می شوند
از نژاد کدام اسبی
که اینگونه
در دشت ارغوانی سینه ی زنان تورانی
می تازی!

آهای رستم
این دو اژدهای خفته
چشم های
تو اند/
یا چشم های سیاه زنی اساطیری!

زن زیبای چشم هایت را بردار
و پیاده شو
از اسب سرکش تن،
که جنگ دو پیرهن در باد است!
در باد زنانی زیادی/
با موهای وحشی پریشان
از قله ی انگشتان مردان سیستانی
بر می گردند
و رودخانه ای زیبا از کمرشان
سرازیر
با کودکانی که افتاده اند
از پهلوی مرگ/
پهلوی مرگ،پهلوی چپ زنی ست
که به چهره،
به معشوقه ی تو بیشتر می آید
بلند شو
لنگ مرگ را بیرون بکش/
از یقه ی سربازانی
که تیرشان
زیر نور ماه
در کمان ابروان زنان سیاه چشم
گیر کرده!

گیر کرده ای رستم
در پوست گراز
ای گراز وحشت زده از پوسته ی تنهایی/

تنها تو می دانی
که جنگ از پستان های رودابه آغاز شده/
آه رودابه،
زن سیه چشم
زن سیه گیسو
پسرت از جنگ تن به تن برمی گردد/

و نبرد پر از سرهای گل سرخی ست!
و تو می توانی
زیر نور ماه
پوست این گراز وحشتزده را
همچون پیرهنی گران
بر تن کنی/
و روی ستبر سینه ی زال هایی که دیرتر به دنیا آمده اند
جهان را تماشا کنی/
می بینی
که چگونه رقص انگشتانش
روی گردنت
دلبری می کند/

رودابه تنت اسب است
وطنت اسب
و کوه های اوشیدا
زیر سم پاهایت
می لرزند
و زمین از طبیعی بودن
رودخانه هایت
دهان باز می کند!
و تکرار
نام مردهایی
که دهان سرخ ات را
در دهان شان
به آتش کشیده اند!
و در جنگ پلک هایت/
گل های سرخ را
با چشم های از حدقه در آمده، در آورده اند!
و به باد تعارف می کنند

رودابه
پستان های وحشی ات
در دهان کودکان سیه چشمی
که نام تو را
از رودهای شورشی
می گیرند،
طعم ماه اناری می دهد!

بیا مثل آب روان باش/
و روی زانوهای شاهنامه دراز بکش
آنچنان
که از کشاله ی سفید پاهایت، تاریخ پرطمطراق هم کش می آید
در استخوان های رستم/

رستم این بار که به دنیا بیاید
با کفش های چرمی
پالتوی گوزنی زیر گلوله های برف،
به خیابان ها می آید!
با گرزی
که امان ببرد
از دل دختران لب پرتوزی
با رژلب های بنفش
و زنانی چشم روشن
که از سرمه دان های خالی
بر می گردند!
با پوست های مصنوعی
و زیر نور ماه
تکه های اندام شان را
تعارف می کنند
به آینه های زرنگار
با اشک ها و ریمل هایی که روی پلک هایشان
شره می رود!
نام تو را
از مسافرانی می پرسند
که از قطار جهان جا مانده اند

برگرد
از این خیابان ها
صدای جیغ رودابه، از دهان باد می آید
با اسب ات برگردبه دشت،
عابران دیوانه/
با چاقو لب حوض هایشان نشسته اند،
و برای گردنت خواب تازه ای دیده اند/

گردنت،
گل سرخی ست
در انگشتان معشوقه های
این حوالی
که صورت شان را
در آینه ی ماشین های آخرین مدل زیباتر می کند/
زنانی با صورت های مصنوعی که نام هیچکدام شان
تهمینه نیست!

لینک کوتاه خبر:

https://faslejonoob.ir/?p=7496

ارسال دیدگاه


نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد

تصویر روز: