ناامید از دریافت خدمات در قتلگاهی که متاسفانه به نام امام مزین است راهی بهبهان شدم
آیا واقعا حق مردم کهگیلویه این است؟

فصل جنوب(فصلی نو)-میرآرش تقوی


شب از نیمه گذشته بود که با دردی شدید درناحیه سینه ودست چپ از خواب بیدار شدم ،چون سابقه چندین بار سکته ی قلبی را داشتم وحشت تمام وجودم را فراگرفت
قادر به ناله کردن نبودم ،نفسم بسختی بالا می آمد ،باهرمشقتی که بود تلفن را برداشتم ویکی از عموزاده هایم راخبرکردم
اطاله ی کلام لازم نیست باکمک احمد خودم رابه اورژانس بیمارستان دهدشت رساندم
کاملا خالی از جمعیت بود ،هیچ مراجعه کننده ای جز یک پیرزن وهمراهش نبود
کسی بالباس نظامی آمد وگفت ماشینتان رابردارید واحمد رفت ماشین را بردارد…
دکترجوانی پشت میز چرت میزد وقتی با کمک یک ویلچر درب وداغون خودم رابه اتاق دکتر رساندم خیس عرق بودم ودردی جانکاه در قفسه ی سینه ام جولان میداد بالحنی ملتمسانه وضعیت رابرای دکتر توضیح دادم که دوبار سکته کرده ام دو رگ قلبم را قبلا بالون زده اند امشب هم مطمئنا سکته کرده ام
انتظارداشتم از جایش بلند شود
لااقل همدردی کند وامید بدهد
بانگاهی خیره ولحنی خالی از هرگونه احساس با انتهای سالن اشاره کرد ؛ نوارقلب !!!!!
گفتم من سابقه سکته دارم اگرامکان دارد آزمایش بنویسید ،مسکنی بدهید ،تختی برای دراز کشیدن،آب میخوام خیلی تشنه ام و………..
دکتر همچنان پشت میز لم داده بود ودوباره درجواب اینهمه تقاضای استمداد من تکرار کرد؛نوارقلب
باکمک ویلچر خود را به انتهای سالن رساندم اما هیچکس نبود !!!!!
نمیتوانستم فریادبزنم ،خیس عرق بودم ،درد داشتم ،تشنه بودم
بیش از ده دقیقه در سالنی به آن بزرگی تنها و ناتوان روی ویلچر افتاده بودم
سکوت سالن وجودم را پر از وحشت کرده بود
عزرائیل را نزدیک احساس میکردم ،قطره های درشت عرق از پیشانی ام فرومی ریخت
منشی دکتر با سروصدای من آمد
نوجوانی بود که معلوم بود نیروی پیمانکار است ،ماسک زده بود وفقط چشمانش را می دیدم
به چشمانش نگاه کردم وگفتم کسی نیست ،شدیدا درد دارم من خانواده دارم اگر بمیرم چه میشود؟؟؟
التماس ها موثر شد
رفت و پشت استیشن دری شیشه ای را کوبید دوباره کوبید اما کسی جواب نداد
برگشت وبه من نگاه کرد ، دوباره در را کوبید صدایی شنیدم ،باهم نجوا میکردند
آمد وگفت پرستار می آید نگران نباش !!!!!!!
بعد از ده دقیقه پرستار آمد با چهره ای درهم کشیده وعصبانی !!!!!!
دوباره توضیح دادم که قلبم مشکل قدیمی دارد دو رگ قلبم بالون خورده والان شدیدا درد دارم نفسم بالا نمی آید و……..
به تختی اشاره کرد وگفت ؛ ویزیت واریزکن دراز بکش !!
گفتم نمیتوانم راه بروم !!!
گفت همراهت کجاست ؟ گفتم همراه ندارم
گفت دراز بکش ومن دراز کشیدم وانتظار درآلود آغاز شد!!!!!!
تخت ملافه نداشت و سرد بود
بیش از ده دقیقه ی دردآلود و وحشتناک گذشت وخدارا شکر احمد آمد
کمی امیدوار شدم و روحیه گرفتم اما بازهم رفت تا پول نوار قلب را واریز کند
من بخاطر واریزنشدن فیش نوارقلب به حال خود رها شده بودم!!!!!!!!
پول واریز شد ،پرستار آمد ،عصبانی و پرخاشگر ؛دستهایت را صاف کن
لباست رابکش بالا
چیز فلزی همراه نداری
به من چه مربوط است معطل شدی ؟؟؟شیفت استراحت من است
از کسی که سر شیفتش نیست شکایت کن
ژل نوار قلب نداریم
به هر کس دوست داری شکایت ببر و………

نوارقلب گرفته شد ودرد امانم را بریده بود
احمد آمد ،نوارقلب دردست ،دکتر گفت به اورژانس بغلی بروید!!!!!!
اورژانس بغلی هم خود حکایتی بود
ناامید از دریافت خدمات در قتلگاهی که متاسفانه به نام امام مزین است راهی بهبهان شدم
آیا واقعا حق مردم کهگیلویه این است؟
آیا هیچ مرجع قانونی برای نظارت بر سیستم بهداشتی کهگیلویه وجود ندارد؟
کهگیلویه نظارت را فریاد می زند
آیا یاری کننده ای نیست مارا یاری کند؟
پرستاری وپزشکی قاعدتا شغل نیست عشق است و این عرصه ی شریف جز عشاق جایی برای روزی طلبان کاسب ندارد
کسیکه بالبخند بیگانه است وبه انگیزه تمام کردن شیفت به بیمارستان میرود دراشتباه است!!شغلی نامناسب برگزیده است
حق مردم است که خدمات پزشکی را محترمانه دریافت کنند

وای از روزی که این ملت به جان آیند
که آن دم همچو سیل بی امان آیند

میرآرش تقوی