فصلی نو-هادی خان ضرغامپور ستار صدری کتابی با عنوان اوضاع سیاسی اجتماعی ایل بویراحمد بین سالهای ۱۳۰۴ تا ۱۳۴۲ در سال ۱۳۹۵ منتشر  نموده که در این کتاب به تاریخچه مختصری از ایل بویراحمد، جغرافیای تاریخی شهرستان بویراحمد و مهمترین تحولات سیاسی – اجتماعی بویراحمد در فاصله سالهای ۱۳۰۴ تا ۱۳۴۲ پرداخته است. یکی از […]

فصلی نو-هادی خان ضرغامپور

ستار صدری کتابی با عنوان اوضاع سیاسی اجتماعی ایل بویراحمد بین سالهای ۱۳۰۴ تا ۱۳۴۲ در سال ۱۳۹۵ منتشر  نموده که در این کتاب به تاریخچه مختصری از ایل بویراحمد، جغرافیای تاریخی شهرستان بویراحمد و مهمترین تحولات سیاسی – اجتماعی بویراحمد در فاصله سالهای ۱۳۰۴ تا ۱۳۴۲ پرداخته است. یکی از خوانندگان  نقدی را بر این کتاب نوشته است که در زیر می آید.
  تاریخ علم است و علم روشن می کند که گذشته ی یک ملت چه بوده است. تاریخ داستان حقیقی تلخ و شیرین زندگی یک ملت است. کتاب «اوضاع سیاسی اجتماعی ایل بویراحمد بین سالهای ۱۳۰۴ تا۱۳۴۲» را مطالعه نمودم. این کتاب در مجموع عنوان تاریخ ندارد و رونویسی شده از نوشتار کسانی است که نسبت به ایل بویراحمد کینه توزی و دشمنی دیرینه داشته و دارند.  لذا با توجه به اطلاعات دقیقی که از اوضاع مخصوصاً گذشته بویراحمد دارم به همین سبب ضروری دانستم که اشکالات و اشتباهات نویسنده را که در لابلای کتاب جستجو کردم با رعایت ادب به حضور پژوهشگران تاریخ این خطه و همچنین نویسنده این کتاب تقدیم نماییم که انشاء الله در چاپ بعدی اقدام به اصلاح نمایند.
در صفحه ۷۸ این کتاب آمده است که  سرلشکر شیبانی با لشکر ۱۲ هزار نفری با عده ای چریک قشقایی به سرکردگی «ناصر خان قشقائی کوهمره ای» و ایلات خمسه برای سرکوبی و تسلیم مبارزین عازم بویراحمد شدند. اولاًتعداد لشکر، ۱۲ هزار نفر نبود و کمتر بود و همه می دانیم که ایل قشقایی نیمی از سرزمین جغرافیایی جنوب کشور را در تصرف دارد، در این مطلب  نویسنده نام ناصر خان را با پسوند کوهمره ای آورده است که جای تأسف دارد که نویسنده واقف نیست که  این مرد بزرگ و این خاندان، خود و اجدادش به ترتیب ایلخان بزرگ قشقایی بوده اند  و هر ایرانی اصیل و حتی فراتر از ایران هم او و نیاکانش را می شناسند.  عنوان این شخص هم ناصر خان قشقایی است.  و اگر مولف ادعا دارد که در  منابع مورد استفاده اینطور نوشته شده چرا خود حرمت را رعایت نکرده است؟
مولف در صفحه ۷۷-۷۶ نوشته است که  اکرم ژاندرام وارد ایل آقائی شد؛ اولاً جای شرمندگی است که نویسنده کتاب تاریخ بعد از ۳۰ سال خدمت آنهم در آموزش و پرورش هنوز تفاوت های ایل، تیره و طایفه  و جایگاه آنها را از هم منفک نکرده و هرکدام را به جای یکدیگر آن هم در یک کتاب تاریخی به کار می برند. متأسفانه در قرن بیست و یکم، نوشته های بعضی مردم عام  هم در این زمینه دقیقا مانند این بخش از کتاب است و حتی در پوسترهای بستگان و کسان متوفای خود بجای تیره یا طایفه، ایل می نویسند و کسی نیست که سئوال کند اگر تیره و طایفه شما ایل است پس ایل بویراحمد چه جایگاهی دارد.
اما خوشبختانه تاریخ ایلات ششگانه استان، توسط اشخاص اهل قلم و مولفین اهل علم حتی غیر بومیها تحلیل و تثبیت شده است  و خدشه دار نمی شود.
در صفحه ۷۷ به مرگ اکرم اشاره شده و آمده است که  قبل از اینکه اکرم مرتکب خلافی شود؛ میر غلام شاه قاسمی او را می کشد اما مولف  در زمینه بهانه واقعی میرغلام توضیحی نداده است . توضیح نداده که میر غلام  تفنگش را هم می برد. ننوشته است که  در اثر ظلم و ستم مأمورین، تعصب و غرورش اجازه نداد که بی تفاوت باشد. اما نوشته که حاجی خان یکی دیگر از مأمورین دولت را هم می کشد  و رفیق خود را مسلح می کند و آلت تناسلی او را هم می برد. موضوع سندیت ندارد دور ازواقعیت است اگر بنا بود افراد نظامی که باید حافظ مال و جان و ناموس و شرف افراد مملکت باشند خود در اندیشه تجاوز به حقوق مردم باشند، حکومت  زودتر از انتظار ما فرو پاشی می شد . این قصه ای بیش نیست چنانچه اصراری بر واقعیت آن دارید ، جنایتی پلشت و غیر انسانی برای آیندگان  است و اما آغا ایمور اله میدانی یکی از کدخدایان تیره آقائی از ایل بویراحمد بوده و اقتدارش، شجاعتش، تفنگ پرفشنگش بیشتر سوار و نفوذش هم افزون تر از میر غلام بود. اگر چنین جسارتی را از اکرم ژاندارم یا حاجی خان مشاهده کرده بود اگر ماهی می شدند به اقیانوس میرفتند و یاستاره می شدند به آسمان میرفتند شخصاً به استثنای بریدن دستگاه تناسلی که ذکر نموده اید از آنها انتقام می گرفت.
همکار گرامی در قاموس زندگی ایل ما چنین حرکتی از سوی مأموری چه کشوری و چه لشکری مشاهده نشد و  معمولاً جسارت چنین حرکتی را نداشتند . منکر نیستیم که مأمورین گهگاهی  هم مرتکب تظلم می شدند ولی چنین جسارتی سابقه ندارد.
تصمیم اردوکشی رضاشاه به ایل قشقایی و ایل بویراحمد فراتر از این بود که از استان کرمان بقول شما با اردو دوازده هزار نفری با تمام تجهیزات و امکانات آنروز به فرماندهی سرلشکر ژاندارم حبیب اله خان شیبانی برای انتقام و خونخواهی دو مأمور دولت اینهمه فجایع و هزینه را متحمل شود و این  غیر قابل باور است.
اولین درگیری با ایل قشقایی در پل خان مرودشت صورت گرفت. بعد از کشت و کشتار آنگاه به بویراحمد حمله کرد و در تنگ تامرادی درس عبرت به شیبانی داده شد.
نوشتار مولف در این زمینه برای لوس کردن مبارزات حق طلبانه این دیار بوده است به پژوهشگران تاریخ استان اگر کتاب کهنه سرباز تألیف سرهنگ مصور رحمانی آجودان سرلشکر شیبانی را مطالعه نمایند متوجه می شوند که چقدر نوشتار حاضر چقدر با واقعیت فاصله دارد.
در صفحه ۷۷ کتاب به  درگیری در بلندیهای نوکک و بین نیرویی بفرماندهی یاور کاظم خان و نیروهای بویراحمدی به رهبری کی لهراس و میر غلام اشاره شده است که با استحضار آنانی که علاقمند به مطالعه داستانهای حقیقی ملت خود هستند می رساند، این نیروی ارتشی از بهبهان به مقصد شیراز در حرکت بود و هیچگونه مأموریتی در این مسیر نداشت، کی لهراس و میر غلام و تعدادی نیرو در آن حوالی مهمان  بودند.
مردم محل به پاسگاه گزارش کردند، فرمانده پاسگاه محل احساس خطر نمود و با علامت آینه و با استفاده از نور خورشید (علامت رمز ارتش)، از  ستون اعزامی، کمک خواست که محاصره هستیم بلافاصله نیرو، تغییر جهت داد و به کمک پاسگاه از جاده اصلی منحرف شد و کشت و کشتار آغاز شد.
مولف کتاب مورد نقد در نوشتار حاضر نوشته است که نیروهای بویراحمدی ها تحت رهبری لهراس و میر غلام این جنگ را آغاز کردند. اما واقعیت این است که در طول تاریخ ایل بزرگ بویراحمدی و دیگر ایلات، مردم هیچ احدی را به عنوان رهبر به جز خوانین نمی پذیرفتند و تحمل اطاعت از هیچ طایفه و یا خاندانی را به عنوان رهبر نداشتند. این دو نفر مرد شجاع و دلیر سمت فرماندهی داشتند نه رهبری. در کتاب بررسی اوضاع سیاسی و اجتماعی ایل بویراحمد آمده است که لهراسب بدست یکی از نیروهای خودی کشته شد و منظور مولف باید کی خداکرم فرزند کی میر احمد باشد. کی خدا کرم عمه زاده خوانین بویراحمد است که برای دیدار با خان دائی به سرچنار رفته بود همراه آقای عبدالله خان ضرغام پور از مسیر روستای کره امام زاده بی بی زهرا خاتون راهی سی سخت بود، میزبان خادم امامزاده بود. کی خداکرم وضو گرفت، همراه خان وارد صحن حرم شد؛ کی خدا کرم بدون مقدمه قرآن را در صحن حرم برداشت و بوسید  و سوگند یاد کرد و اظهار داشت: «دائی به این کلام اله مجید قتل لهراسب به دست من انجام نگرفت و نقشی در این حادثه نداشتم ولی برای دفاع و گرفتن تأمین و نجات جان خود و همرزمانم این اتهام را پذیرفتم.  لهراسب بدست یک سرباز مجروح و کشته شد، من و کی فرج اله مظفری عیناً شاهد ماجرا بودیم».
آنچه در  صفحه ۸۰ تحت عنوان موضع گرفتن بویراحمدیها و استتار بدن خود با چرم گاو برای سینه خیز رفتن هم آمده است؛ صحت ندارد. بویراحمدیها در جایگاه قدرت موضع گرفته بودند، شب، پیش قراولان لشکر که با مکان شیبانی یک منزل فاصله داشت  که در حادثه شول غلامحسین خان بود با عده ای تفنگچی زبده از جمله لهراسب به مقصد مصاف با نیروهای مجهز به سلاح مدرن آمدند، شبیخون زدند و موفق شدند …
…ادامه دارد