یادداشت ارسالی -ای روزگار چه میشد، اگر همه نیروهایت را در هم میفشردی
- شناسه خبر: 11750
- تاریخ و زمان ارسال: 29 اردیبهشت 1399 - 04:44
- بازدید : 1 بازدید
- نویسنده: modir
فصلی نو- حمید زرین تاج
دست به قلم میشوم تا از مردی بنویسم که فراتر از زمان و زمین بود. قلمم
می لرزد و ذهنم توانای یاری وصف آنحضرت را ندارد،
ولی کلماتی به رسم عشق و ادب و احترام مینویسم.
در طول تاریخ، هیچ زمانی حق حضرت علی (ع) ادا نخواهد شد ، هر چند قلم ها بنویسند و زبانها از ذکر خوبیهایش بگویند ، چون توانایی درک آنرا نداریم،
وقتی سخن از دینداری ، فداکاری ،مردانگی ، منطق ، سخنوری و عمل می آید ناخودآگاه نام علی در ذهن و قلبمان تداعی میشود ، ابرمردی که هرگز تاریخ با چشم نخواهد دید . (( علی جان))
ای اسوه صبر و شکیبایی ، ای لایق نام مردانگی ، ای دریای رحمت و مهربانی ،
قطعا خیلی بزرگ بودی که خدای مهربان اسم تو را از اسم مقدسش (اعلی) نام نهاد ، و پیامبر تو را در لَیلَهُ المَبیت جای داد و تو را وصی و جانشین خود معرفی کرد ، علی جان در حدی شایسته بودی که پیامبر رحمت للعالمین فرمود : اگر ترس از آن نداشتم که مردم گمراه شوند و بگویند علی خداست ، هر لحظه از فضائل تو بیشتر میگفتم
مولا جان دشمنانت بارها در وصف بزرگی تو گفته اند، به خدا اگر علی نبود هر لحظه هلاک می شدیم. (( مولا جان)) سند اعتبار ما تویی ، چراغ روشنگری ما تویی ، افتخار ما تویی نام زیبای تو را اول در عالم ذَر شنیدم
سپس از مادرم شنیدم ، آنگاه که در عالم رحم مادر بودم ، و بعد پا به عرصه خاک که گذاشتم صدای «أشهد أنّ علیاً ولی الله» مرا ارادتمند و دلباخته تو کرد ، زمان راه رفتن و افتادن هایم متوسل می شدم و یا
علی میگفتم و بلند میشدم ، در روضه هایت نام زیبای تو آرام بخش و زینت مجلسمان بود.
مولا جان تاریخ هنوز از داوری و قضاوت های تو میگوید ، حتی سنگدلان تاریخ هم از عظمت تو یاد کرده اند .
ای روزگار چه میشد، اگر همه نیروهایت را در هم میفشردی
و شخصیتی مانند علی با آن عمل و قلب و زبان و شمشیر نمودار میکردی.
مولا جان ، انعکاس نور وجودت ازلی و ابدی و مهربانیت هر لحظه تجلی خواهد شد.
زاده مقدس ترین مکان ، و شهید بهترین لحظات قدر و پاک ترین خانه ، افلاکی بودی ولی خاکی و قدر تو ندانستند.
صدای «فزتُ وَ ربِّ الکعبه ات» هنوز در گوش کوفه و مسجدش میپیچد.
چاه نخلستان هم شرمنده شماست. در شهر حس غربت و حزن و اندوه سایه سنگینی افکنده است.
پرندگان نخلستان هم آرام کوچ کردند.
کودکان ژنده پوش سراغ تو را میگیرند.
میگویند از وقتی که صدای ناله از محراب مسجد شنیدیم دگر خبری از نان و خرما در جلوی خانه مان نیست، به گمانمان علی می آورده . چقدر گمنام بودی مولا جان.
با احترام ✍ از حمید زرین تاج ۲۶- ۲- ۹۹
ارسال دیدگاه
نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد