فصلی نو – مطلبی را که می خوانید از سری یادداشت های انتشار شده در فضای مجازی است و انتشار آن بمعنای رد یا تایید نوشته نیست.

فصلی نو – غلامرضا پاکدل

به نام حق پس از انتشار مطلبی از سوی آقای علیمراد جعفری مبنی بر وجود سندی خاص از قبل از انقلاب، صرفنظر از صحت و سقم آن، به طرز عجیب و کم سابقه‌ای فضای گچساران و باشت ملتهب گردید و پاسخهای متعددی رد وبدل شد که هیچکدام به رد یا تایید سند مورداشاره کمکی نکردند. بلکه با کمال تاسف مطالب عموماً مملو از توهینها، عبارات رکیک و دور از شان نگارندگان، پیشکسوتان و مخاطبان عزیز بودند. جالب اینکه بسیاری از نگارندگان کسانی بودند که به‌نوعی در جامعه آنها را به‌عنوان معلم می‌شناسند، کسانیکه دانش آموزانشان آنها را با ادب و وقار و نیکی در گفتار و نوشتار یاد می‌کنند. ما و فرزندانمان گاهاً دوست داریم یک لحظه اتفاقی بیفتد و مشخص شود این مرقومه ها همه واقعیت نداشته و خواب و خیال بوده‌اند. واقعیت اینستکه فضای ملتهب کار را به جایی کشانده که هرکس سعی می‌کند کلمات رکیک‌تر و زشت‌تری پیدا کند تا بتواند بهتر توهین کند. در یک کلام انسان به یاد دعواهای محلی (به اصطلاح زنانه) در سالیان دور می افتد که سعی می‌کردند فحش زشت‌تر یا نفرین سخت‌تری بر زبان آورند تا طرف مقابل بیشتر بسوزد. به‌راستی اینان فکر می‌کنند مردم دنبال چنین پاسخی هستند و اینگونه قانع می‌شوند؟ حتماً پاسخ منفی است و مردم دوست دارند و می‌خواهند تا به این تهمت، افترا، ناسزا، دشنام گویی و پاسخهای خاله زنگی از سوی اهل قلم، آنهم عمدتاً گروه پیشکسوت خاتمه داده شود و اگر قرار است شماره و کد و مطرح شده رد شوند فقط با ارائه سند باشد. اما اصل موضوع و روی سخن متوجه نماینده محترم است (به همان دلیل مهمی که خود فرمودند که آقای حاج بهرام معلمشان بوده‌اند و نیز فامیل و پیشکسوت سیاسی ابشان هم هستند) ولی متآسفانه شخص وکیل محترم با عدول از برخی مبانی اخلاقی و نیز اصول حرفه‌ای سیاسی، درمتینگ غیرضروری شیراز، سبب شدند تا آقای جعفری اقدام به واکنش و اتخاذ چنین موضعی نمایند، با توجه به جایگاه، موقعیت و نفوذی که دارند، بدیهی‌ترین و حداقل انتظاری که می‌رفت این بود که به مرکز اسناد مربوطه به نوعی مراجعه و مستنداً، نسبت به رد ادعای مطروحه اقدام می‌نمودند، نه اینکه مانند سایرین با نامه توهین آمیز آنهم نه فقط به شخص آقای جعفری بلکه به یک جریان فکری در صدد دفاع بر آیند، که از نظر کسانی که منتظر رد مستند سند و کد مطروحه از سوی ایشان بودند بیشتر به تایید آن کمک کنند. پست اینستاگرامی ایشان نیز عجیب و از موضع ضعف و مظلوم نمایی بود و به میان آوردن آن شهید والا مقام ومظلوم (که علل مظلومیت ایشان جای بررسی دارد)، هیچ محلی از اعراب نداشت، که عکس العمل همشهریان گویای خیلی چیزها بود، ولی فقط به کامنت آقای سبزواری در زیر بسنده می‌کنم. در واقع آنکس که باید از حاج بهرام عذر خواهی کند، حاج غلامرضاست، که حق شاگردی، فامیل گری و خلفی خود را خوب بجا نیاورده است. او در ابتدای مرقومه اش می‌نویسد: “حاج بهرام به من یاد داد که دروغ نگویم.” کاش همین را فرا گرفته بود، که اگر چنین بود شاید خیلی از مشکلات امروز و حتی همین مشکل مانحن فیه، پیش نمی‌آمد. وقتی برای رسیدن به اهداف بی ارزش دنیوی، حاضر شد صداقت را بارها ذبح کند، (نمونه بارزش در خصوص نزدیکی مواضعش به رهبری و نظر صریح رهبری در خصوص حصر ونامه های ایشان در مورد حصر، طرح موضوع عذر خواهی آقا (رهبری) و انکاران در اینستاگرام و یا آوردن وزیر کار به گچساران در زمان تبلیغات و دادن قول بدون اساس به نیروهای پیمانکاری و سپس نوشتن نامه صرفاً جهت فریب آنها در زمان سفر مجدد وزیر به استان و….)، یا پاسخ ندادن به منتقدین با غرور و اگر پاسخی هم بوده بی ربط و بنابر تحقیر منتقدلحاظ کردن، یا برگزاری جلسات تفرقه افکنانه، روزی خود را به ویر احمدی و روزی … بخواند، روزی با آقای روحانی به جهنم رفتن وروزی علیه او شوریدن!!. همه و همه حکایت از به آخر خط رسیدن دارد. ایشان به مصداق “الغریقُ یتشبث به‌کل حشیش”، برای غرق نشدن به هر کاری دست می زند و افسوس که نمی‌داند یا نمی‌خواهد قبول کند که هرچه بیشتر دست و پا بزند بیشتر غرق می‌شود و حاج بهرام و حاج بهرامهای بیشتری را با خود غرق می‌کند. پس بهترین تصمیم برای ایشان دست و پا نزدن بیشتر و اعتراف و عذرخواهی از مردم و خصوصاً جوانان به خاطر دورنگی‌ها و ظلمهایی است که بر آنها روا داشته است و نیز عذر خواهی و طلب حلالیت از حاج بهرام و حاج بهرامهاست بابت اینکه وقتی بر اریکه قدرت سوار شد، نتوانست بر نفس خویش غلبه کند و فکر نمی‌کرد این آتشی که می‌افروزد دامن او و خیلی‌ها را بگیرد. هر چند نباید تاریخ را فراموش کرد، آن روزی که حاج بهرام، حاج علی (شهرام) شریفی گچسارانی را علی رغم همه وفاداری و خدمات بزرگمرد ایل باوی، مرحوم حاج فریدون شریفی، فرزند ناخلف خواند و امروز یاد آن شعر شاعر می افتیم که گفت: هرکسی آن درود عاقبت کار که کشت. مخصوصاً این شاگرد (نماینده محترم)، نشان داده است که هزاران پند و اندرز مثبت را به هیچ نینگارد و یک دستاورد منفی را دو دستی بچسبد!. به هر حال همانگونه که اینجانب در اولین مرقومه ام عرض کردم، وقت آن رسیده است که در این مدت نه چندان زیاد باقیمانده، کمی به فکر سایر موکلین خود باشد و قبول کند به فامیلهایش بیش از آنچه باید رسیدگی نموده است و بپذیرد که ثابت کرده است بیش از این، ظرفیت خدمتگزاری به این مردم شریف را ندارد و بداند که، ممکن است حکومتی با ظلم بنا نهاده شود ولی با ظلم نمی‌تواند ادامه یابد و کسانی که خود را به ایشان وصل کرده‌اند، با اندیشیدن منطقی و به دور از احساس و تعصب، حساب خود از حساب معامله گرانه و کاسب کارانه رو به شکست ایشان، جدا نمایند. در نهایت در خصوص سند و کد مطرح شده، اگر نمی‌تواند یا نمی‌خواهد موقعیت خود را به خطر اندازد و بیش از این خود را هزینه استادش کند، بجای بازی با احساسات مردم و شوراندن آنها (با توجه به عشیره‌ای و قبیله‌ای بودن منطقه) در انتهای مرقومه اش، بهتر است از آنها بخواهد تا دست به دعا بردارند تا انشاالله حاج بهرام سلامتی خود را باز یابند و چنانچه مدعیند که چنین سند و کدی واقعیت ندارد، شخصاً دنبال ارائه مستند رد آن برآیند.