به قلم هجیر تشکری – تیشهها و ریشهها
فصلی نو-هجیر تشکری – یکی از متفکران ایرانی به مناستی میگوید:
«سال ۱۳۵۴ خورشیدی…برای دیدار دوستان و بستگان از انگلستان به ایران آمدم. سفری هم به خراسان رفتم. آن روزها ولیان نایبالتولیهٔ آستان قدس بود و برای ایجاد فضای باز دست به تخریب بناها و بازارچههای اطراف حرم برده بود. میزبان ما که مردی جهاندیده و خوشبیان بود برای من تعریف میکرد که این روزها مردم مشهد تفریح تازهیی یافتهاند. دستهدسته جمع میشوند و به انتظار و نظارهٔ تخریب دیوارها و سقفها میایستند و همین که منجنیقی یا بولدوزری بر سر سقفی میکوبد یا پی دیواری را میروبد همزمان با فرو ریختن دیوار و سقف، آنها هم از سرور و شعف نفسی بیرون میدهند و آوایی برمیآورند.…
این قصه در تاریکخانهٔ ذهن من خفته بود تا پستمدرنیسم و فرزند دلبندش دکنسترکسیون (اوراقسازی، شالودهشکنی، پریشانگری، ویرانگری، شرحهشرحه کردن…) آن هم به شکل ممسوخ آن را دوباره بیدار کردند. بیاختیار به یاد آن حکایت افتادم و لذتی که در خشونت ویرانکردن هست و نفرتی که بعضیها از سامان و آبادانی دارند.»
در استان ما مدّتهاست «برخی» از اصحاب رسانه به هدم و هتک شخصیت فرزندان استان مشغول یا مأموراند و پس از هر تخریبی کیفور و مسرور و نشئه و مشعوف میشوند و هیاهو هم میکنند! به شکل خاص و مصداقی مدّتیست دکتر سید ضیاء هاشمی در مرکز این پروژهی تخریب قرار دارد! یا للعجب!
بدون مقدمه میتوان مرور کرد که اگر کسب رتبهی اول کنکور سراسری کشور هنجار ماست، که او در کارنامه دارد.
اگر رتبهی اول کنکور کارشناسیارشد ایران شناسهی شماست که برخوردار است.
اگر تحصیلات آکادمیک معیار است که ایشان مثالیست در عالیترین سطوح.
اگر دانشگاه محل تحصیل و تدریس و تحقیق ملاک است که دانشگاه مادر ایران معرفه و معروف و بینیاز از معرفیست.
اگر پیمانه، دولتمرد پاکیزه در مقیاس ملّی و مقایسه با اکثریت قریب به اتّفاق دولتمردان همهی دولتها باشد، که او هست.
اگر سنجه سیادت و صیانت و شایستگی حرفهای باشد، که دارد.
اگر سوابق و روابط مستحسن عیار است، که عیان است و چه حاجت به بیان است.
اگر فرهنگ، مدار است که او فرهنگمدار است و رایزن فرهنگی بوده و معاون فرهنگیست.
اگر تخلق به اخلاق انسانی و تقید مذهبی و تحصیلات حوزوی شاخص است که برخوردار است.
اگر ضابطه تواضع انسانی و معرفتی است که دارد.
اگر فهم مدرن از مسائل ایران مدنظر باشد و زبان جهان جدید ترازوست، که موزون است و میزان!
اگر سنگ محک خانواده باشد که این خانواده از مفاخر استاناند و همگی از مدارج بالای تحصیلات باکیفیت برخوردارند. و صد البتّه مادری دارند که سالها با آن چارقد بلند نمادینش، فرزند بر پشت و قلم در مشت و کتاب در دست، مادر نمونهی کشور بود در تربیت اولاد و تحویل فرزندان صالح به ایران.
دقیقاً چه باید باشیم؟! دقیقاً چه باید باشند؟! دقیقاً چگونه باید باشیم که بعضی از رسانههای بومی اقناع شوند و تخریب نکنند و به ثمن بخس سرمایههای ملیِ علمی، فرهنگی، سیاسی، مدیریتی و مفاخر این استان نابرخوردار را آماج امواج بهتان و تهمت و توهین و تخطئه و دروغ و هرزهنگاریهای خصمانه و «الفیه شلفیه»های نابخردانه و شهوت تخریب خود قرار ندهند؟!
این چه نوع مواجههایست که از طرف رسانههای خاصی در این استان علیه شریفترین و پاکترین فرزندان این خاک صورت میگیرد؟! این خط تخریب از کجا تشجیع میشود؟! چرا نخبگان و خواص و بزرگان و جوانان ما در برابر این تخریبِ به نظر سازمانیافته و انگزنی و سرکوب معنادار، سکوت بیمعنایی کرده و بیتفاوتاند؟! نهادهای مسئول و مقامات قضایی و کارگزاران فرهنگی و ناظران رسانهای استان و هیئات نظارت کجا هستند و چه میکنند که به این راحتی کسانی به نام رسانه با فرزندان این زیستبومِ استضعاف (حتی با فرض قصور یا تقصیر!) این گونه مواجهه میکنند؟! این چه پردهدارانی هستند که مثل آب خوردن پردهدری میکنند و به شمشیر میزنند همه را؟! این چه رسم ناجوانمردانهایست که در سرزمین جوانمردان باب کردهاند؟! این چه قدرناشناسی و فرصتسوزی و بیمروتیست که بنا نهادهایم؟! این چه الگوی رسواییست که باب و باز شدهست؟! ماحصل این نفرتپراکنی و نخبهزدایی چیست؟! این شارلاتانیزم تا کی قرار است بولدوزرمأبانه تخریب کند و پاسخگو نباشد؟! چند بار ما به تقویت فرزندان استان و حمایت از آنان بدون محاسبات خاص اقدام کردهایم؟!
آقا بس کنید! حدّشناسی و حقّشناسی و انصاف هم خوب است! این ره به ترکستان میرود و لاغیر!
من البتّه کم و بیش رسانه را میشناسم و از استقلال واقعی آن دفاع میکنم و دست آزادگان و دانایان رسانهای را به گرمی و مهر میفشارم. با مختصات جامعهی ایران و مناسبات قدرت و ساختار فرهنگ و بافت اجتماع نیز اندکی آشنایی دارم. دوستان هم این بندهی مفلس را میشناسند. بر این مبنا، خاستگاه سخن و نظرگاه من روشن است. غایت سخنم نیز هم. لذا، امکان کژخوانی از آن منتفیست!
در فرجام، ضمن دعوت از همهی دوستان برای تقبیح این روش مذموم و تهذیب فضای عمومی به طریق مقتضی، با لطیفهای تئوریک! سخن ارتجالی خود را عجالتاً به پایان میبرم، باشد که اهلش دریابند!
چند دانشجوی فلسفه به دلیلی موفق به مطالعهی یکی از دروس خود برای امتحانات پایان ترم نشدند. در جلسهی امتحان ادعا کردند که خودروی ما در میانهی راه پنچر شد و ما شرایط مناسبی برای آزمون نداریم. استاد گفت: ایراد ندارد؛ یکی دو صفحهی اول را که خواندهاید؟ گفتند: بله. گفت: امتحان بسیار سادهای میگیرم، نگران نباشید. چهار نفر را در چهار اتاق نشاند و یک سؤال پرسید: کدام لاستیک ماشین پنچر شد؟! از قضای روزگار چهار نفر، چهار پاسخ متفاوت داده بودند! استاد گفت: من سی سال است که فلسفه تدریس میکنم. اگر تشخیص ندهم که دانشجوی تازهواردی دروغ میگوید یا راست، دیگر به چه دردی میخورم؟!
آقایان رسانههای خاص، دوستان محترم، دروغ شما آشکار است. میتوان امتحان بسیار سادهای برگزار کرد! کجسلیقگی نکنید. موقعشناس باشید. موضعشناس باشید. دست از تخریب بردارید. فرصتها را دریابید. دولتمردان ما ظرفیتهای ما هستند. با تقویت آنان گامی برای استان بردارید. حتماً نقص وجود دارد و قطعاً نقد ضروری ست. امّا فهم مرز شکننده و مویینِ تخریب و انتقاد کار هر کس نیست. محاسبات متعارف و عقل سلیم قابلیت درک و تحلیل این نوع رویارویی رسانهای را دارد! یاد بگیریم که لزوماً نباید ذینفع باشیم تا کسی را تأیید کنیم! شرف و آزادگی و استقلال و ادب و دوراندیشی و مصلحت آن است که حتی در شرایط بینفعی نیز جانب حق و انصاف و خیر عمومی و مصلحت جمعی و تقویت نخبگان و تمشیت امور را بگیریم. وگرنه ستاندن نان و حمایت از این و آن که هنر نیست و از هر کسی هم برمیآید.
به علاوه، به عنوان دانشآموز حقوق نیز نکتهای را یادآوری میکنم. دوستان؛ این نوع مواجهه و برخی از این مطالب پیامدهای سنگین حقوقی دارد. دست کم بد نیست قبل از نشر مطلبی و پیش از راهزنی حیثیتی، با مشاوران رایزنی حقوقی کنیم!
من آن چه شرط بلاغ است با تو میگویم
تو خواه از سخنم پند گیر خواه ملال
بدون نظر! اولین نفر باشید