شش شعر کوتاه از شاعره هم استانی اعظم نیکروش
ماه از دهانش سنگهای رودخانه را به قرص شب پرت میکند * قد میکشد کنار تنت مردی که در کلاه بلوطیاش چویلها را از مرگ برفی نجات...
فصلی نو – اعظم نیک روش
*
پرنده
میگوید
انگشتانم
پنج شاخهی نازکاند
روی درختی
که باد
بهار را میتکاند
*
ماه
از سینهی سنگهای رودخانه
پرت میکند
نیمهای
از خودش را در چاه..!
*
پیرهنش را
در قرص شب
پرندگان
با زخم ماه میخوانند
*
ناف ماه را
انگورهایی
بریده
که در خنکای باد
پرندگان در شاخه میخوانند
*
ماه
از دهانش
سنگهای رودخانه را
به قرص شب
پرت میکند
*
قد میکشد
کنار تنت
مردی که در کلاه بلوطیاش
چویلها را
از مرگ برفی
نجات میدهد!
بدون نظر! اولین نفر باشید