فصلی نو،سید مصطفی میرزاباقری برزی تقدیر حقیقی جهان در کف مردانی است که پروای نام ندارند. آنان از گمنامی خویش کهفی ساخته‌اند و در آن پناه گرفته‌اند، کهفی که آنان را از تطاول دهر مصون خواهد داشت. اصحاب کهف خود را از تعلقات رهانده اند و اینچنین، ننگ تعلقات نیز دامان آنان را رها کرده […]

761985فصلی نو،سید مصطفی میرزاباقری برزی

تقدیر حقیقی جهان در کف مردانی است که پروای نام ندارند. آنان از گمنامی خویش کهفی ساخته‌اند و در آن پناه گرفته‌اند، کهفی که آنان را از تطاول دهر مصون خواهد داشت. اصحاب کهف خود را از تعلقات رهانده اند و اینچنین، ننگ تعلقات نیز دامان آنان را رها کرده است.

این مطلب از آن مطلب هایی است که در شروع آن مانده ام اما درحقیقت یکی از بهترین موضوعاتی است که بسیار مشتاق بوده و هستم که درباره آن مطلب بنویسم.

بدون شک تصور اینکه زندگی‌مان به طور مداوم و حتی لحظه به لحظه در گیر فعالیت هایی پیچیده، سرّی و خطرناک باشد برای هرکس دلهره‌آور و شاید غیرقابل قبول است.بخصوص اگر این فعالیت‌ها در ارتباط مستقیم با جان انسان باشد.

و باز هم بدون شک تصور اینکه روابطمان، رفتارهایمان، حرف‌هایمان و بسیاری دیگر از رفتارهای روزانه و مقتضیات زندگی‌مان براساس شرایطی رقم‌بخورد که به‌طور مستقیم در ارتباط با امنیت جامعه، کشور و انقلاب اسلامی عزیز باشد، بازهم بسیار سخت و بازهم شاید برای بسیاری غیرقابل قبول باشد.

اگر در گوشه‌ یک پیاده‌رو بایستی(کاری که من بارها کرده‌ام) و خوب به رفتارهای افراد مختلف از کارگر، راننده، بقال تا فروشنده، عابرپیاده، دانش‌آموز، دانشجو و … نگاه کنی، انسان‌هایی را خواهی دید که با تمام وجود برای گذران لحظه‌ای از زندگی تلاش می‌کنند.

انسان‌هایی که هرکدام سختی‌ها، مشکلات و معضلاتی در زندگی فردی و شخصی خود دارند اما همین‌ها جامعه را می‌سازند.جامعه‌ای که اقتصادش، اجتماعاتش، عِلمش، فن و تکنولوژی‌اش، فرهنگش، سیاستش، اهدافش، آرمان‌هایش، راهبردهایش، دستاوردهایش و … از تک همان انسان‌هایی که نام بردم به وجود می‌آید.

در این میان اما یکی از مهمترین نیازهای هرجامعه امنیتی پایدار است که همان انسان‌هایی که گفتم در آن با آسایش گذران زندگی و کسب معاش نمایند تا از قِبَل این تلاش و معاش، ایرانی اسلامی و درخور ایرانیان مسلمان ساخته شود.

امنیت بدون شک لازمه پیشرفت هر اجتماع است.امنیتی فراگیر که همه عرصه‌های مختلف را دربر بگیرد.

و باز بدون شک لازمه این امنیت بانیانی است که کارشان و حرفه‌شان همین تامین امنیت باشد.

 در میان ما افرادی هستند که اگر از نام و نشانشان بپرسی می‌گویم برای آنها همان بس که آنها راسربازان گمنام مصلح آخرالزمان می دانند.افرادی که اگر از نام و نشانشان بپرسی پاسخ خواهم داد: همان‌هایی که دنیایی هستند ولی در دنیا گم‌ نشده‌اند. همان‌هایی که جهانی در دلشان دارند و اما همه آن جهان را در لبخند همیشگی‌شان و چشمان تیزبینشان نثارت می‌کنند.

همان‌هایی که مثل من و تو در همین حوالی کوچه “ایران” زندگی می‌کنند، اما خانه‌شان پلاک ندارد و اما پلاکشان همیشه برگردنشان آویزان است. همانهایی که شاید ببینی یشان اما نبینی یشان.

همان‌هایی که در خودسازی بارها و بارها جلوترند از من دنیازده‌اند. و مگر بدون این خوسازی هم می‌شود آنچنان بود که آنها هستند.

و باز اگر کنار همان پیاده رویی که گفتم بایستی و چشم بدوزی تا شاید ….. تاشاید نشانی بیابی از آنها …. نیابی نشانی از‌ آنها. خود را خسته نکن، علاوه بر آن کارگر، راننده، بقال، فروشنده، عابر پیاده، دانش‌آموز، دانشجو و … شاید اگر خوب نگاه کنی، خواهی دید افرادی را که تا نگاه کنی دیگر نخواهند بود… تازه! اگر خوب نگاه کنی!

بهترین لقب را نمی‌دانم حضرت روح‌الله به آنها داده یا جانشین برحق روح‌الله، اما بدون شک با هر جمله و هر کلمه ای که بخواهی وصف کنی‌شان، باز نخواهی توانست بالاتر از سربازان گمنام امام زمان (عج) آنها را بنامی که این چند کلمه خود دنیایی است که آنها خود را در آن پیدا کرده‌اند.

من هم مثل تو که این چند خط را می‌خوانی نمی‌شناسمشان … اصلا من که هستم که آنها را بشناسم یا نه؟ صاحبشان و صاحبمان که آنها را می‌شناسد.

غبطه‌ می‌خورم به آنها که در این چندخط کوشیدم پیرامونشان حرف بزنم.

 سید مصطفی میرزاباقری برزی