دلنوشته ای از جانباز کرونایی / محبتی که در بیمارستان شهید جلیل دیدم در خانواده ام هم ندیدم
- شناسه خبر: 12256
- تاریخ و زمان ارسال: 9 مرداد 1399 - 05:01
- بازدید : 2 بازدید
- نویسنده: modir
فصلی نو ، یک جانباز جنگ تحمیلی که بدلیل ابتلا به ویروس کرونا چند روزی در بیمارستان شهید جلیل یاسوج بستری بود با ارسال دلنوشته ای ضمن بیان کردن رنج و سختی های این بیماری بصورت ویژه از کادر درمانی ، خدماتی و پزشکی مجتمع آموزشی درمانی شهدای دولت آباد و بیمارستان شهید جلیل یاسوج تقدیر کرد .
به گزارش فصلی نو ، حاج تهمورث آریوبرزن در دلنوشته خود نوشت :
بسم الله الرحمن الرحیم
“پای پرآبله وچشم به دریا دارم “
سلام
بارها جان داده ام ومانده ام که بقول حضرت سعدی
به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود
باری؛
هم درجبهه وجنگ مجروح شدم وهم بعدازجنگ در دوران خدمتم بامقابله اشرار و دفاع از امنیت مردمم شکم دریده اززخم گلوله خود را مشاهده کردم ……
بگذریم!
نمیخواهم به آن دوران پراز شور وشعف وعشق واخلاص حتی فکر کنم که دور شده ایم وچه ارزشها که بی ارزش شدند وامیدها ناامید .خدایا مپسند ….
باری؛
چندسال پیش دراین میانسالی بازهم روانه بیمارستان شدم وتسلیم تیمار عزیزان فرشته وار کادر درمان ،زیر تیغ جراحی فخر ایران زمین،استاد ارجمند و پزشک حاذق دکتر ملک حسینی نجات یافتم واکنون بایک کلیه زیست میکنم.
طولی نکشید بازهم سرشت سرنوشتم نوشتم درپی درمان دواند .
این بار سرطان ،طاقت فرسا ودرداور اما
بارها زمزمه میکردم ؛
مرد را دردی اگر باشد خوش است
درد بی درمان علاجش آتش است …هم دست وپنجه نرم کردم وجنگیدم تا جایی که بدنم آدابته اتم گشت.
بازهم بگذریم”
میخواهم از این اواخر بگویم.
نزدیک به سی روز یک لحظه خواب به چشمانم نرفت مگر در بیهوشی نا خواسته از تزریق دارو.
خواب برایم حکم مرگ داشت واین را خوب میدانستم که ریه ام نای اندک تنفسم را در بی خوابی از دست خواهد داد .
باید بیدار میماندم که رنجور صدایم را به گوش سفیران سلامت برسانم….
من در بندرعباس که برای کاری مجبورا باید میرفتم گرفتار کرونا شدم وبدون فوت وقت ویکسر ودور از هرتماسی به یاسوج آمدم.
عزیزانی که این یادداشت رامیخوانید بیایید ضمن رعایت پروتکل های بهداشتی والتماس این حقیر که نمی دانم چگونه توصیف کنم که چه درد استخوان سوزی دارد این ویروس واقعا منحوس به اینکه تا میتوانید رعایت کنید که نه خود ونه اطرافیان گرفتار این بلای نشوند که بد بلاییست.
واما من سعی کردم خلاصه ازوضعیت جسمیم بگویم وچیزی که من را نجات داد بعداز تلاش همه عزیزانی که ذیل مرقومه ام از آنها به نیکی یاد خواهم کرد امید بود .
امیدها راازدست ندهید.
سعی کنید قوی باشید و استرس را ازخود دور کنید تا ترس ووحشت ازپای نیدازتان.
من اینگونه متوجه شدم که اگر ناامیدی و استرس حاکم شد بیشتر از هر بیماری زمینه ای لطمه خواهد زد .
اما یک نوید هم میدهیم .
باور کنید من در خانواده خودم هیچ وقت این چنین مورد محبت قرار نگرفته ام ،خانواده ای که نزدیکترین و عزیزترین های هرفردیست.
آری محبت کادر درمان بیمارستان شهید جلیل . بخش ای سی یو و سایر بخش ها کادر درمانی و خدماتی
چگونه قدردانی کنم وچطور تشریح کنم که
شنیدن کی بود مانند دیدن ؟؟؟
محبت بی حد و وصف ریاست محترم بیمارستان برادرم دکتر جاودان سیرت که الحق بطور مستمر و نیمه شب ها ووقت وبی وقت پیگیر مداوای بیماران بود..
مهربانی دکتر سعیدی عزیز که وقتی میگفت که جانبازان عزیزتراز چشم من هستند بازهم امیدوارمیشدم که ماهنوز فراموش نشده ایم .
دکتر فاضلی گرانقدر .
کادر درمان شهید جلیل ،همه وهمه عزیزان از آن کارمند اطلاعات تاسفیران سفیدپوش سلامت .و خدمات
خاصه تقدیر میکنم از عزیزان جانمان در بخش ای سی یو که چه مرارت می کشند وجانشان را درطبق اخلاص گذاشته اند برای ما مردم.
تشکر میکنم از همرزم سردار دکتر حاج حسین رحیمی عزیز فرمانده تهران که ازتهران مدام پیگیرحالم و ودر تهیه داروی حقیر بود و تا بهبودی ام رهایم نکرد.
سپاس از همه عزیزانی که دراین مدت مدام پیگیر حال حقیر بودند .
عاجزم از تشکر چونکه میدانم حق مطلب ادا نمیشود.
خاضعانه درمقابل وجود ارزشمدتان سرتعظیم فرود می اورم.
درپایان درود میفرستم به روح شهدای جانباخته حوزه سلامت .
ارسال دیدگاه
نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد