چقدر خون میچکداز
بن بست صحنه
از انتحار لنزدوربین
درباور سنگ نبشتههایش
خیره میشود
به تاریخی از روزن کوچه
کات
تصویر درخت مورد نظر از
تمایل سنگی
این دیوار خارج است
فصلی نو – فریبا احمزه ای
از تاریخ کوچه سر در نمیآورم
از تخلل باریکْ اندام زنی
که رد میشود از بن بست صحنه
سایهاش آویزان ازعبور
فلش بکهای دوربین
پشت به سنگ نبشتههای تاریخ
در فسیلِ اسلایدها
زیر نویس میشود
در حاشیهی کتیبهها
انجیر معابد است در زهدِ دیوار
نقش میبندد در تکنیک دوربینها
تصویری مانده در ازدحام شروط سنگی
رویا میچکاند از ماشه
بنگ بنگ
خصومت چند کلمه
در انتحار خیابان
این وسوسهی سیاسی دوربین است
شعار کلمات گیس بریده
بر لب چاقو
چقدر خون میچکداز
بن بست صحنه
از انتحار لنزدوربین
درباور سنگ نبشتههایش
خیره میشود
به تاریخی از روزن کوچه
کات
تصویر درخت مورد نظر از
تمایل سنگی
این دیوار خارج است
فریبا حمزهای
———————————————————————————————————————————————————————————————
اکنون که بسامد حروف از
تهوع ظهر گذشته است
از راز عقوبت تیرکها بگو
از ایستادن در برهوت خیابان
در تنگنای ظهر
از نابسامانی تکلم ماشینها دراژیر بن بست
وقتی واهمه چتر میگشاید درصدا
وقرمزی درشهد انار دلمه میشود
به هیبت غلیظ دانهها بگو
از راز تیرک ودرخت چه میدانی
از شیوع مضطر فضله ها در کیفیت برگ
و کبوتری که از فضیلت نامه داغ حروف را به گرده میکشد
میلیسد تعفن نابلد کلمات را
از اعتراف سیمهای سوخته در تنفرظهر
بیا به نزاکت نامه لب نزنیم
به سطور داغ در بعدازظهر تنور ونان
ما که آشفتهایم در حزن بال کبوتر
از بخت پرهای ریخته
در عقوبت بالشت و باد
چه میدانیم
#فریبا_حمزه_ای – بندرعباس