سقوط بلوط
آری ، بدون بلوط نه سرای سبز ی وجود دارد ، و نه نام نشان ی از تاریخ و نه حماسه ای از دلیرمردان این خطه و نه فرهنگ و سنتی و نه طبیعت و لذتی ، اینجا و امروز...
فصلو نو – مهرداد نادری
صدای سوختن بلوط آنقدر قلبمان را آزرده ، که نگاهش هم حالمان را ویران می کند ، نمی دانم چه حسابیست که باید تاوانش را بلوط بیچاره با جان خویش بپردازد ، تا آنجایی که گرمای تابستان ناجوانمردانه آنقدر دست به سوختن می زند که ریشه ها هم از داغ او در امان نخواهند بود ، حرارت از تنه به شاخه و ساقه به برگ رسیده و صدای سوزناک سوختن آنقدر دردناک است که گویی دندان به سنگ می کشیم ، سوزشی که یکباره رنگ اندوه را بر پیکره ی خاک می پاشد ، تا دگر بلوطی توان ریشه زدن را در خود نبیند .
کاش می شد دستی بر این تالم عظیم گذاشت و جلوی این فاجعه زیستی حجیم را گرفت ، گرچه حساب ما از هم جداست ولی حساب بلوط از همه ما جدا نیست و متعلق به ما و میهن ماست ، بلوط امروز تنها تر از همیشه درد را به جان می خرد تا که راهی برای امید دوباره بیابد ، ولی امروز که همه از سوختن می گویم و سوزش این مقیاس از این حادثه را اندازه می گیریم و هر لحظه خبر آتش گرفتن یک گوشه از این خطه را می شنویم ، ولی در برخورد با این فاجعه عقب نشستیم و نظاره گریم .
نمی دانم بعد از بلوط حماسه سراها از چه باید به سرایند ، و تاریخ نویسان از چه باید به نگارند ، نمی دانم بدون بلوط از چه باید ببالیم و از چه نشانی باید نام این خطه را جویا شویم .
و نمی دانم بدون بلوط ، خاکستر هویت این مردم را بادها به کدام سو می برند .
آری ، بدون بلوط نه سرای سبز ی وجود دارد ، و نه نام نشان ی از تاریخ و نه حماسه ای از دلیرمردان این خطه و نه فرهنگ و سنتی و نه طبیعت و لذتی ، اینجا و امروز فراتر از تصور ما بلوط در خون می غلطد و از سوختن می گریزد . امروز آتش به ریشه ی تاریخی این سرزمین رخنه کرده و برای نابودی یک فرهنگ دست باد را گرفته و با خود همراه می کند تا در ویرانی ارزش ها عقب نمانند .
پس امروز باید به کدام نهاد و سازمانی باید دل بست و به تدبیر کدام مسولی باید دلخوش بود ، دلخوشی در لحظاتی که ساعت ها در پهنای این سرزمین آتش بی رحمانه دهن باز کرده و همه ی زیبایی ها و زینت های این سرزمین را با هم به یکباره می بلعد تا که نهالی هم برای سایه ای باقی نماند .
روزهای که سوزش آتش به مغز استخوان بلوط رسیده و تا رسیدن به خاکستر لحظه ای ننشسته ، و گنجشک تنها هم از حرارت آفتاب به درد بی پناه ی بگرید .
ولی آنچه دردآور تر از التهاب روی تنه های درختان است ، بی مسولیتی مسولانیست که در قبول مسولیت استوار و در نقش مسولیت سر به هوایند ، همان های که همواره در سوختن بلوط نظاره گر و در تعهد به مسولیت بی تفاوتند ، تا که مبادا سختی نجات بلوط آزرده خاطرشان کند .
بی مسولیتی و وظیفه نشناسی آفتیست فراتر از هر مرضی بر جان بلوط
حال در این هجم انبوهی از قدرنشناسی و بی مسولیتی و بی تفاوتی تا سلفی و فضای مجازی یادی کنیم از آنان که عاشقانه از بلوط حراست کردند و با تعهد از بلوط محافظت کردند ، یادی کنیم از آنان که خود را هزینه ی نگهداری از بلوط نمودند ، از آنهای که روحشان با طبیعت گره خورده بود و با این سرمایه ملی انس گرفته بودند ، همانهای که نه واهمه ای از حرارت و نه ابا ی از قاچاقچیان چوب و نه اشتیاقی به میز و سمت داشتند . همانهای که پیوسته و وارسته میل به خدمت در دامان طبیعت داشتند .
در این نویسه ی که از درد برای درک نوشتیم خاطری از تمام شهامت ها و از خود گذشتگی ها و فداکاری های جنگلبان دلسوز و مسولیت پذیری کنیم که جان را برای حراست و حفاظت و نگهداری از این سرمایه ملی نثار نمود ، تا نام نیکش بر پیکره یه تاریخی این دیار تا ابد باقی بماند .
زنده یاد مهندس هوشنگ نادری فرمانده فقید و شجاع منابع طبیعی بویراحمد که در چنین روزهای در مرداد سال نود چهار در حین اجرای ماموریت در مبارزه با قاچاقچیان چوب ، جان ش را فدای بلوط تاریخ ساز نمود .
روح آن بزرگمرد شاد ، یادش گرامی و راهش پر رهرو باد .
بدون نظر! اولین نفر باشید