” هستی و زمان هایدگر به زبان ساده” “‘ قسمت دوم “
- شناسه خبر: 4182
- تاریخ و زمان ارسال: 18 تیر 1396 - 03:58
فصلی نو-آصف رستم نژاد
با نام و یاد خدای متعال
‘
عنوان فصل اول کتاب هستی و زمان تفسیر پرسش از معنای هستی است . این فصل دارای ۴ بند است در این قسمت می کوشیم بند اول و بند دوم کتاب را با عنوان ضرورت تکرار پرسش در باب هستی و ساختارصوری پرسش از هستی را به زبان ساده بیان کنم
زمانی هستی موجب تشویش خاطر می شد انسانها بخصوص فیلسوفان را دچار حیرت میکرد. اما امروزه پرسش از هستی فراموش شده و عصرکنونی را می توان عصرغفلت از هستی دانست. هایدگر تلاش می کند تا روشن نماید که فراموشی هستی باید واکاوی شود و دوباره آنرا کالبد شکافی و مطرح نمود . هستی که بنیادی ترین بنیاد است ریشه ی همه چیز به هستی بر می گردد . و بدون درک آن همه موجودات بخصوص انسان بی ریشه و بی معنا می گردد، براستی چرا مورد غفلت واقع گردیده،سبب و علت آن چیست. هایدگر در پاسخ می گوید : بخاطر روش متافیزیکی که از افلاطون آغاز شده و پاسخ نامناسبی به آن داده شده سبب گردیده تا “کیش جزم اندیشی بالیدن بگیرد” و کسی در این باب سوال نکند، از این رو دلایل فراموشی هستی یا پیش داوریهای که مانع فهم هستی در طول تاریخ گردیده است را می توان به صورت خلاصه اینگونه بیان کرد.
۱- در تعریف هستی می گویند هستی کلی ترین مفهوم است، هایدگر میگوید اگر هستی مفهوم بسیار کلی است و کلی ترین مفهوم است دال بر این نیست که روشن ترین مفهوم هم هست بلکه مفهومی بسیار تاریک و مبهم است
۲- میگویند مفهوم هستی غیر قابل تعریف است، یعنی هستی تعریف ناپذیر وتحدید ناپذیر است، یعنی بر اساس منطق سنتی، هستی را نمی توان به حد و رسم ذاتی و عرضی تعریف نمود.
هایدگر می گوید عدم امکان تعریف هستی یا غیر قابل تعریف بودن هستی، پرسش،از معنی هستی را از بین نمی برد بلکه سوال از هستی را ضروری می،سازد.
۳- هستی مفهومی بدیهی است. مفهوم بدیهی یعنی چیزی که آشکار ، روشن و بین است و نیاز به تعریف ندارد، پس هستی که مفهوم بدیهی است بدون تامل و تعمق فهمیده می شود. حتی در فلسفه ی اسلامی هستی را تعریف نمی کند و می گویند هستی نیازمند تعریف نیست هایدگر می گوید بحث در این پیشداوریها تایید میکند که نه تنها هر پاسخی به سوال از هستی ناقص است همچنین خود سوال هم فاقد صراحت و روشنی است .پس ناگزیریم پرسش از معنی هستی مجددا طرح گردد برای این کار ابتدا لازم است ساختار صوری سوال از هستی ( که بند دوم کتاب ) را مطرح نماییم ..
هایدگر در بند دوم ساختار پرسش را بررسی میکند که هر پرسشی به نحوی سوال از چیزی است این بحث را در فلسفه حیث التفات می گویند یعنی ما اگاهی صرف و عشق ناب حتی کینه و نفرت صرف نداریم بلکه آگاهی همواره آگاهی از چیزی است عشق به چیزی و نفرت از کسی داریم .
نکته دوم این است هر سوالی علاوه بر اینکه چیزی را مورد پرسش قرار میدهد متضمن هدف و غایتی است و همچنین پرسشگری هم دارد که پرسش میکند،
در سوال ما با سه امر سرکار داریم یکی، پرسشگر ، دوم موضوع پرسش سوم غایت پرسش .
پرسش بنیادین ما چیست ، سوال از هستی است، یعنی مبدا مشخص است حال مقصد و غایت پرسش چیست، روشن شدن معنای هستی است هایدگر می گوید مبدا و مقصد ، آغاز و انجام پرسش یکی است در آغاز هستی برای ما مبهم و تاریک و پوشیده بوده اما در انتها موضوع پرسش یعنی هستی از تاریکی به در می آید و شفاف و روشن می گردد.
“”در پرسش از هستی، هستی هم سر نخ است هم هدفی است که پرس جو کنان آهنگ کشفش را داریم، لیکن سر نخ ما ابتدا فهمی میانه و مبهم است که همگان دارند و در انتها رفع ابهام و آشکار شدن معنای هستی است””.
در بالا مطرح نمودیم که در هر پرسش با سه امر سرکار داریم یکی موضوع ، غایت و دیگری پرسشگر . چه کسی باید سوال کند، پرسنده کیست ، ازسیمای کدام موجود یا پرسشگر باید معنای هستی را دریابیم هایدگر می گوید انتخاب این موجود دلخواهی و یا از سر تفنن و تصادفی نیست . علت برتری در چیست.
هایدگر دازاین (انسان) را انتخاب میکند نه بخاطر اینکه اخلاق مدار است فضیلت مند است قوه ی ناطقه دارد ( اینها را آدمی داراست )، بلکه نسبتی که دازاین با هستی دارد درکی از وجود دارد،سوال از هستی میکند و ذاتاپرسشگر است و فهمی از هستی خود دارد و فهم اندک و متوسطی از هستی به معنای عام دارد از اینرو هستی و ( انسان ) با سایر هستی هامتفاوت است …..ادامه دارد
آصف رستم نژاد
ارسال دیدگاه
نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد