فصلی نو- جوان جویای کار به نام خدا این چه می گویم به قدرِ فهمِ تُست مُردم اندر حسرتِ فهمِ درست یک بار برای همیشه پاسخ می گویم،نه این که نظر مخاطب را نادیده بگیرم،امانگیزه ی نویسندگان تازه کارِ قلم فروش روشن است و بدیهی است ،کسی که خود را به خواب زده، نمی شود […]

فصلی نو- جوان جویای کار

به نام خدا
این چه می گویم به قدرِ فهمِ تُست
مُردم اندر حسرتِ فهمِ درست

یک بار برای همیشه پاسخ می گویم،نه این که نظر مخاطب را نادیده بگیرم،امانگیزه ی نویسندگان تازه کارِ قلم فروش روشن است و بدیهی است ،کسی که خود را به خواب زده، نمی شود بیدار کرد؛
شما را به گذشته های دور دعوت می کنم.قبل از وقوع انقلابِ مبارکِ اسلامی و البته نه دورانِ پهلویِ معلوم الحال بلکه به دوران قاجار…در آن زمان که وطن فروشی ها،قحطی ها،خرافات،بی سوادی رواج داشت.رضا شش لول بند آمد و با یاری آنان که خودشان باعث و بانیِ وضعِ سابق بودند یعنی انگلیسی ها به تخت سلطنت نشست و این بار به شیوه ای تازه،ایران را در اختیار دشمان میهن و ملّت نهاد.در دوره ی او فریب رنگ تازه ای به خود گرفته بود و درپوسته ی تجدد رخ نمود.ایران شروع کرد با وساطتِ توابع غربی و عُمّالشان،پای در جهان مدرن گذاشت.اشکال آن جا بود که ایرانیان درکی از مدرنیته نداشتند و نمی دانستند که اصلا مدرنیته چه صیغه ایست؟!چرا که به دلیل غفلت قوم منفور قجر از جهانیان عقب مانده بودند.ایرانی تنها مصرف کننده و طعمه ای چرب شده بود برای کمپانی های غربی و ایران بازار وسیعی برای فروشِ فرهنگ و صنایع فرنگی شده بود.بعد محمّد رضا شاه آمد و همین روند را به طُرُق مختلف تا جایی که امکان داشت ادامه داد.صنعت بومی نبود،علم تکنولوژی وجود نداشت،فهمی از مدرنیته در مردم ریشه ندوانده بود.ایرانی در جهان جدید،گمگشته ای بود که جلوی پای خودش را هم نمی دید و دایم به چاه و چاله می افتاد یا به بیراهه می رفت.

انقلاب اسلامی

در این میان سیّدی به نام روح الله موسوی خمینی ابراز اندام کرد و با تحمّل سختی ها و مرارت های فراوان توانست در دل مردم نوری روشن کند که سرانجام به انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ منجر شد.ایران پس از گذر از فراز و نشیب های فراوانِ تاریخ چند صد ساله توانست استقلال خود را باز پس بگیرد.امّا در جهانِ سرمایه داری و سکولار، داشتن استقلال آنهم با داشتن پیشوند اسلامی کار آسانی نبود.از این رو جنگ هشت ساله ی تحمیلی از طرفِ تمامی ابر قدرت های جهانی بر کشور انقلاب زده ای که تازه خود را یافته بود اعمال شد.هشت سال تمام همه ی زیر ساخت های ایران توسط دشمنانِ تشنه به خون مورد حمله و تجاوز قرار گرفت و جوانان ایرانی تمام قد در مقابل آنها ایستادند تا حتی یک وجب از خاکی که از ایران باقی مانده بود را تسلیم دشمن نکنند.هزاران جوان شهید شدند.خرابی های بسیار به بار آمد و هزینه های گزافی به ایران عزیز تحمیل شد.

و اما کهگیلویه و بویر احمد مظلوم:

استان کهگیلویه و بویر احمد در قسمت جنوب غربی کشور قرار دارد.این استان در گذر تاریخ هیچ گاه مورد توجه شاهان و حکومت ها نبود.حتی در زمان پهلوی که لعاب مدرنیته به ایران پاشیده شد؛ کهگیلویه و بویر احمد هیچ سهمی نداشت و جز برای سرکوب اشرار پای هیچ حکومتی ای به این استان باز نمی شد.راه و جاده ای نبود جز چند راه مختصر که آنهم به مراکز نظامی و استانهای همجواری که امکاناتی محدود برایشان باقی مانده بود ختم می شد.عموم مردم با تکنولوژی هیچ گونه آشنایی نداشتند.به قول شهری ها ما پشت کوه بودیم!بعد از انقلاب اسلامی ،نهاد های مختلف جهت آباد سازی مملکت شکل گرفت،مجلس اسلامی شد و مردم توانستند از میان خود کسی را به آنجا بفرستند که به دردشان آگاه باشد.در صورتی که قبل از انقلاب نمایندگان کهگیلویه غالباً بهبهانی هایی بودند که اهالی کهگیلویه در انتخابشان هیچ نقشی نداشتند. آری به همّت جمهوری اسلامی که سر منشاء آن خودِ مردم بودند بالاخره امکانات کم کم به کهگیلویه و بویر احمد هم راه پیدا کردند.جادّه،ماشین،مدرسه،دانشگاه،آب،گاز،برق،و ….
در کهگیلویه هیچ ساختار شهری و حتّی گاهی روستایی وجود نداشت و همه، تنها در حدود چهل سال گذشته ایجاد شد آنهم با منابع محدودی که در دسترس بود.منابعی که باید طبق اولویّت ها تقسیم بندی و هزینه می شدند.در فضای پس از جنگ جذب بودجه و امکانات برای توسعه ی شهرستانی که از جنگ به جز نیروی انسانی آسیبی ندیده بود و تخریبی ایجاد نشده بود آنهم با وجود استانهای همجواری که کاملاً ویران شده همه چیز خود را در جنگ از دست داده بودند،کار هر کسی نبود.ایرانِ پس از جنگ ،کشورِ غربی و توسعه یافته ای نبود که برای تک تکِ نیاز هایش بودجه و نیروی کار کافی و برنامه داشته باشد.در سراسر ایران خرابی هایی به بار آمده بود و هنوز که هنوز است در همه ی استانهای کشور وجود دارند و سیستم توان آن را نداشته که همه ی آنها را مرتفع سازد.اگر در کهگیلویه کمبود هایی وجود دارد و می شود ردّ عدم توسعه را در گوشه و کنار آن پیدا کرد، باید در نظر داشت که در این منطقه نه نیروی انسانی کافی و توانمد جهت رفع نیاز های بوجود آمده در طول زمان وجود داشت و نه محیطی سرمایه ساز بود. کهگیلویه طی چند صد سال مورد بی توجهی، اجحاف و بی میلی فراوان قرار گرفته بود.مردمِ کهگیلویه عموما کشاورز و دامدار بودند و از این راه روزگار می گذراندند.چیز دیگری در دسترس نبود تا این که به برکت جمهوری اسلامی طی چهل سال دانشگاهها تاسیس شد.افراد با سواد تربیت شدند.شهر نشینی رونق پیدا کرد و همه چیز تغییر شکل یافت تا جایی که امکانات به دورترین نقاط رسید.امّا سرمایه به قدری نبود که بشود دور ترین نقاط را به بهترین امکانات مجهز کرد.به همین دلیل باید سرمایه های درون زا شکل می گرفت.به همین دلیل سعی شد در نقاط مختلف هر گونه مواد معدنی قابل اکتشافی که امکان بهره برداری آن وجود داشت توسط متخصصینِ معادن از دل زمین بیرون کشیده شود.اشتغال زایی شود و سرمایه بوجود آید.اما مثل امروز تخریب ها و تهمت ها مانند آتش زبانه کشید و سهم خواهی ها و انحصارطلبی ها آنقدر فضا را مسموم کرد که در نهایت به انصراف حجه الاسلام موحد از انتخابات کهگیلویه انجامید. این روند باید به اشکال مختلف و در زمینه های متفاوت ادامه می یافت ولی در دوره های مختلف شدّت و ضعف هایی داشت!!!!

در چهار دوره نمایندگی موحّد تلاش های طاقت فرسایی صورت گرفت که کهگیلویه از بن‌بست خارج شود،بزرگراه اصفهان به سرانجام برسد،سدّ کلات ساخته شود و زمین های دِیم به زیر کشت آبی بروند.امّا امکانات محدود بود و اولویت ها متفاوت.سدّ کلات ساخته نشد،چرایی و چگونگی آن در این مقال نمی‌گنجد.امّا دلیل آن هر چه بود از اشکالات فنی و اختلاف سطح منطقه ی کلات با آبهای آزاد و اختلاف سطح دشت کلاچوبادره ی کلات ؛ تا معارضین محلّی و لابی قدرتمند نمایندگان خوزستان و ….
قصوری از آقای موحّد در این زمینه سر نزد.هر چه کوشید نشد و خدا شاهد بر این مدّعاست.

پتروشیمی کلاچو:
زمین هایش خریداری شدندوفنس کشی شد و…آیا فقط همین بود؟!منتقدین حجه الاسلام موحد که ایشان را تنها مقصر و ضعف مدیریتی اش را به رخ می کشند،آیا از تمام زوایای پیدا و پنهان پروژه ای که قرار بود هزار روزه به سرانجام برسد و نرسید خبر دارند؟آیا نمی دانند وقتی که تمام قدرت های منطقه و جهان در مقابل ایران موضع مخالف دارند تا آن را به زمین بزنند ممکن است در روند پیشروی پروژه های در دست اجرا تاثیر بگذارند و برای مدتی کوتاه یا بلند انجام آن را به تاخیر بیندازند ،فارغ از این که کجای این آب و خاک باشند؟!
کاملاً روشن است که منتقدین فلّه ای و روشنفکر نماهای دسته چندم از تاثیر سیاست گذاری های کلان کشوری بر روند انجام کارها بی خبرند؟و آنقدر اطلاعات ندارند که کلنگ زنی فاز اجرایی پروژه پتروشیمی کلاچو در آخرین ماه های نمایندگی موحّد در کهگیلویه صورت گرفت.و تنها اخذ مجوّز ها و تملّک زمین های محل احداث در زمان ایشان عملی شد.
اگر منکر این قضیه هستند چرا پس از دوره ی نمایندگی آقای موحد و در طول دوازده سال آزگار(پس از موحد) این پروژه به پایان نرسید و آقایان بزرگواری و هاشمی تنها در حدّ رفع تکلیف نقشی در آن ایفا کردند؟ هم اینان که اکنون منتقد دو آتشه ی آقای موحد هستند در آن زمان کجا بودند؟نه اینکه منافعشان را از منابعی تامین می کردند که اکنون دیگر در دسترسشان نیست و حالا برای خالی نماندن عریضه و خودی نشان دادن نقاب دغدغه مندی به چهره می زنند؟

خیانت و آب به آسیاب دشمن ریختن، شاخ و دُم ندارد.در پاسخ به نویسنده ی مقاله ی “سریال نویسی از دوران نماینده ای…” در سایت کبنا نیوز، به آن کسی که کهگیلویه را آخر دنیا می داند و تنها با تاکید بر نقاط ضعف آن می خواهد ذهن مخاطبان رسانه را منحرف کند پیشنهاد می کنم به استانهای همجوار سفر کرده و عدم وجود امکانات بعضاً حتی رفاهی را در مناطق مختلف مشاهده کند.همیشه کاستی هایی وجود دارد که آن نه از سوء مدیریت بلکه از زیاده خواهی و یا بی اطلاعی کسانی است که خواسته یا ناخواسته باعث تضییع حقوق خلق می شوند و یا دشمنی هایی که هیچ گاه در طول تاریخ نمی بینید که آن هایی که در طلب قدرت اند، دست از آن برداشته باشند و ملّت ها را به جان هم می اندازند تا با ایجاد تفرقه و نفاق به امیال شوم خود دست پیدا کنند.یا حتی اگر در توان نویسنده ی مقاله ی مذکور است به اقصیٰ نقاط جهان برود و کمبود ها و کاستی های توسعه یافته ترین کشورها و شهرهای جهان را ببیند و در بوق و کرنا بدمد تا چیزی را ناگفته باقی نگذاشته باشد.اگر هم نه به تماشای مستند ها و مطالعه بپردازد!
نقد وی آنقدر ضعیف و پیش پا افتاده است که در جوابش باید خمیازه ای کشدار کشید، چرا که نوشتن مطلبی با این سطح و غلط های دستوری و املایی هیج نیازی به استعداد ندارد،چه برسد که بخواهند آن را به صورت جمعی بنویسند!توسعه زمان بر و هزینه بردار است و این افکار خلق السّاعه تنها از تراوش همان ذهن های بیماری می چکد که میراث دار طرز فکر وارداتی غربی و بی اصالت است که نه سواد و آگاهی کافی برای بررسی مسایل را دارند و نه قدرت شهود و استدلال کافی برای پرداختن به مسایل سیاسی و اجتماعی… نویسنده ی مطلبِ”کهگیلویه ی بزرگ میراث دار…”در سایت ندای بویر احمد هم باید گفت :با کلّی گویی و شیره مالیدن سرخلاصه خوان ها، نمی شود روی فضای سیاسی تاثیر گذاشت،لااقل وقت می گذاشتید و برای خودتان و ما که خواننده ی نوشته تان بودیم کمی مدرک و دلیل درست و حسابی و دندان گیر دست و پا می کردید،امّا بدانید این سفارشی نویسی های خلاصه و خالی از تعهّد ننگ آور است چرا که شما مگر زبان در کام و قلم در نیام نداشتید وقتی نمایندگان سابق سر کار بودند و راست راست می چرخیدند و از درد مردم کَکشان نمی گزید؟ً افکار شما سرشار از سوء تفاهم های خنده دار از مدرنسیم و فرآیند شکل گیری آن است و نمی دانید که همین غرب که برایتان منبع الهام و مدینه ی فاضله است چه مسیرِ بس دشواری را پشت سر نهاده تا حال که هنوز هم به آنچه که می خواستند نرسیدند و در پی آنند تا با استعمار و استحمار کشور های در حال توسعه و جهان سوم که دارای منابع و نیروی کار اند برای خود به نان و نوایی برسند.اما چه فایده؟!؟!

کو گوش شنوا؟

چه کسی می داند یک نفر جوان انقلابی و جهادی مانند سیّد محمّد جوان که با اقتدا به رسول خدا و امام اش از محیطی مانند کهگیویه ی بعد از انقلاب با ورود به مجلس شورای اسلامی و انجام آزمون و خطا و امتحان افراد مختلف و شیوه های متعدد مدیریتی برای آباد کردن منطقه ای که کمترین امکانات رفاهی در آن وجود نداشت چه سختی هایی را متحمّل شد و با چه شرایطی دست و پنجه نرم کرد تا کهگیلویه شکل کنونی را به خود بگیرد.از حق نگذریم که حجه الاسلام محمّد موحّد تمام عمر خود را در ساختار نظام مقدس جمهوری اسلامی در کفه ی اخلاص گذاشت تا مردم به آنچه که حقشان است برسندو همواره نیز از هیچ تلاشی در این زمینه مضایقه نمی کند.آقای موحّد مانند دیگر خادمان این مردم
به وظیفه ی خود عمل کرده است؛اما این اخلاقی و انسانی نیست که یک طرفه به قاضی بروید و منکر خدمات او بشوید.حالا هم با شروع پروژه ی دشت مازه و این همه مخالفت و حمله و هجمه پر واضح است که این هجمه ها، همه حاصل از تضاد منافع آنهایی است که وضعیت خود را آسیب پذیر دیده اند وناحق خود را برحق می دانند و می خواهند اگر حتی به قیمت عقب ماندگی کهگیلویه هم که باشد به خواسته های خود جامه ی عمل بپوشانند، غافل از این که مردم شهرستان با انتخاب خود به آنان تلنگر زده و گوشزد نمودند که هر کسی بازخورد عملِ خود را می بیند. پرواضح است که
دلّالان سیاسی شهرستان احساس عدم امنیت کرده و به طریق دیگری خواستار ایجاد جایگاه برای خود هستند.کسانی که در گذشته به صورت خود خوانده، خود را نماینده ی مردم جلوه می دادند تا نیاز های مردم نقاط مختلف شهرستان را در حضور نماینده ی شهرستان کهگیلویه ارایه دهند و پل بین نماینده ومردم باشند،برای خود کاریزمای کاذب ایجاد کرده بودند، آنانی که از احساس نیاز مردم دردمند، سوءاستفاده می کردند و مُشتلُق بگیر شده بودند و خلق را می چاپیدند تا جیب خود را پُر کرده و برای خود اعتبار بخرند. اکنون که آقای موحد بدون واسطه با مردم در ارتباط است، دست خود را کوتاه شده و منافعشان را خط زده شده یافته اند.
این جاست که شروع به ایجاد بد بینی،تفرقه افکنی ایجاد شُبهه و سیاه نمایی می کنند. با سفارشِ نوشتن مطلب به گروهی از جوانان به اصطلاح نخبه ، که از پس نوشتن مطلبی کوتاه بر نمی آیند و با متنی سراسر غلط املایی سعی در مخدوش کردن اذهان عمومی دارند می کوشند با حذف موحد،دوباره وصل شدن به نماینده جز ازطریق نورچشمی ها و لیدرها امکانپذیر نباشد وبازار تخته شده دوباره داغ شود. آخر نماینده ای که در دسترس همه هست آفت خاصه خواران است!!!
آنها حتی از تاریخ معاصر ایران، استان و شهرستان کوچک ترین اطلاعی ندارند و یا اگر دارند فقط با نوشتن چند خط گزافه می خواهند آنهایی را که اطلاعات کافی ندارند به بی راهه بکشند.

امام علی علیه السلام خطاب به مالک اشتر فرمود: بپرهیز از ویژه سازی (انحصار طلبی) در چیزهایی که همه مردم در آنها برابرند.نهج البلاغه، نامه ی .۵۳

صبا بگو که چِه ها بر سرم درین غم عشق
ز آتشِ دلِ سوزان و دودِ آه رسید.