یادداشتی از رضوان موسوی – با بالِ شکسته پَر گشودن هنر است
- شناسه خبر: 8110
- تاریخ و زمان ارسال: 14 دی 1397 - 01:40
فصلی نو – رضوان موسوی
میان موج می رقصد در آب ،
به رقص مرگ اختر ها ی انبوه…
در این تاریکیِ شب می گشت پنهان فروغِ چهره ی دانشجویان.،
نهان می گشت روی روشنِ روز،
به زیر دامن شب در سیاهی
مرگ دیوار روبروی صبح شده،شب عزمش را جزم کرده برای ماندن و چرا برود هنگامی که تحفه اش را یک به یک آماده می کنند.
نمیدانم به عقب باز گردم برای یادآوریِ کفن و دفن هایِ بیشمار یا حالی را بازگو کنم که دیگر مرگ خسته شده؟
لیکن رئیسان در پی تلاش برای همیاریِ گرفتن جان.
سانچی سوخت،پلاسکو ریخت،اهواز خفه شد،کرمانشاه آوار شد،کارون کور شد و اما این قصه تمامی ندارد.
گویی که فارغ از اینها برایشان واژگون شدن وسیله های نقلیه ای که خود حامل آن نیستند لذت بخش است، پَرپَر شدن جوانان رعنایی که مسئولان رهسپار آنان به سوی ابدیت بودند.
شادیِ عمومی با حال ما بیگانه است چراکه نمیتوانیم درک کنیم شادیای را که در سیاهی شب باشد، لیکن راضی هستم به روزهی سکوت در حق ظلم هایی که در
آنها کم شریک نبودیم، آری سکوت موجب فریاد مرگ می شود،
اما حالِ داغ دیدگان با مرگ عجین است، هرچند ک دیدگان ما خسته شده از این همه بلا.
مدیریت بحران، ترکیبی که انسجام خود را در این سرزمین به فراموشی سپرده است ،چرا که یا بحران های بیشماری بود و مدیری در خواب یا که دردناک بودند و مسئولان
در پس آن نهان.
جانم اتش می گیرد آن هنگامی که خاکستر گلهای دبستانی شهر همیشه سوخته در دستانم باشد و گلهای انقلاب یکی یکی محو شوند و آنگاه ۲۲بهمن شود و
دستاورد هایمان نمایان شود و من نمیدانم چرا هرساله کسانی که رشته های این انقلاب ۴۰ساله را در هم گره داده اند یکدیگر را سرکوب می کنند و گاهی هم نابود.
گویی نمی دانند که خود ستون این بنا بودند یا که راه جهل و انکار آگاهی برایشان باز تر است.
کاش میدانستند که انتهای این راه باور هایی ویران میشود ک شاید تازه جان گرفته بود.
رازی ک خطر کنندگان میدانند در بازیِ خون؛ برندگان میدانند
با بالِ شکسته پَر گشودن هنر است.
این را همهی پرندگان می دانند.
ارسال دیدگاه
نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد