یاسوج-شهر خاکستری
- شناسه خبر: 3131
- تاریخ و زمان ارسال: 15 بهمن 1395 - 11:56
فصلی نو-مرضیه دادگر
شهر جوانی که با داشتن آب وهوایی سالم ودلپذیر تا عمق ریه ها نفوذ پیدا می کند،اما حالش به اندازه یک کلان شهر ترافیک است. شهریاسوج مرکز استان کهگیلویه وبویراحمد شده شبیه به کارتون زمان کودکی بچه های دهه ۶۰،که به شهر شلوغ پلوغ معروف بود وهیچ چیزی نظم نداشت، انگار بافت روستایی استان به شهرنیز سرایت کرده وهیچ چیزی سر جای خود قرار ندارد.
اصلا انگار هیچ چیز این شهر به دل نمی نشیند، بی سلیقگی وناموزونی از سر و روی این شهر می بارد ،انگار محرومیت تاریخی اش را در قاب چهره اش عیان کرده و رنگ رخساره اش خبر از سر درونش می دهد.شده شهر بلوک وسیمان وآجر که انگار صرفا برای رفع تکلیف دیوار روی دیوار چیده شده وعجیب این صحنه ها توی ذوق می زند ودهن کجی می کند ،حالا این یک طرف ماجراست وطرف دیگر تل ماسه ،سیمان ومصالح ساختمانی است که در پیاده روها همیشه خدا باید به چشم بخورد ،که اگر اینگونه نباشد انگار یک جای کار می لنگد وچشمان عابران به دیدن این صحنه ها عادت کرده است.
روزمره گی وبی روحی در سیمای شهرمان بیداد می کند.وجود استندها وتابلوهای تبلیغاتی مغازه داران در وسط پیاده روها،تبلیغات دست نویس روی دیوارها،ترافیک های نیمه سنگین وبوق زدنهای ممتد،ایستگاه های تاکسی بی نظم،زباله های پراکنده درنقاط مختلف شهر وجداول ،دیوارهای رنگ ورو رفته وکج سیلقه ،ناموزون بودن بافت کلی شهر،حضورگاه وبیگاه تکدی گران وکودکان کار روح را مشوش وافکار به غلیان می اندازد.
نمونه اش همین بلوار کشاورز شرف آباد وبلوار قرنی دولت آباد که صرفا نام بلوار ببودن را یدک می کشند وگویی سالها از عمر آن ها گذشته که شبیه زمین های فوتبال در دوره افتاده ترین نقاط شده اند. ورودی شهرمان نیز شرایط بس اسفناک تری دارد،ورودی شهرها به منزله شناسنامه آن شهر است، وقتی ما داعیه دار ومدعی موهبت های خدادای وطبیعی درشهرمان هستیم آیا وجود چنین فضایی نوعی تناقض محسوب نمی شود،ورودی شهر ما هیچ نکته دلچسب وچشم نوازی ندارد .
حتی در برخی میادین وادارات نیز تابلو وپلاکاردهایی به چشم می خورد که ماهها از تاریخ نصب آنان گذشته ،ولی کمافی سابق خودنمایی می کنند وکسی اراده ای برای برداشتن آن ها ندارد. برخی پارک های شهرمان نیز آنگونه که باید نیست وخلآ وسایل بازی،فضای سبز مناسب،امکانات آموزشی ،تفریحی و…در آن ها به چشم می خورد .چطور باید انتظار داشت میان این حجمه فکری روزانه واین شرایط شهر آرامش با شهروندان بیگانه نباشد.
همه این شرایط درحالی است که بنابرگفته کارشناسان شهر باید زیبا باشد وشهری زیبا خوانده می شود که بر اساس شرایط محیطی ونیازهای انسانی بصورت منطقی ومتناسب شکل گرفته باشد وبه کیفیت ،روح وروان انسان ها احترام بگذارد،این یعنی اینکه بخشی از سلامت وشادی انسانها در گرو کیفیت فضاهای شهری است.وقتی که فضای شهر محیط بصری مطلوبی داشته باشد قطعا احساس تعلق شهروندان نیز افزایش خواهد یافت ومنتج به سرزندگی وافزایش امید به زندگی خواهد شد.
مع الوصف باید اذعان کرد شهرها محل تعامل شهر و شهروند و محیطی است که باید با ساکنانش ارتباطی دوجانبه برقرار نمایند و در این تعامل دوسویه است که معنای شهروند تحقق مییابد. پروژههای زیباسازی قطعا باید در جهت گسترش این ارتباط حرکت کنند.عصر امروزی نیز تبعات وملزومات خاص خود را دارد وگریزازآنها امکانپذیر نیست ،چه بهتر است مسئولان ما این شرایط ومقتضیات را درنظربگیرند ومطلع باشند که شهروندان علاوه بر تامین نیازهای زیستی ومادی شرایطی برای تامین نیازهای اجتماعی،روانی وعاطفی خود نیز نیاز دارند که باید به آن ها پاسخ مناسب داده شود.
ولی حلقه گمشده شهر ما همین خنثی بودن وخاکستری بودن شهرمان است ،که نتوانسته آنگونه که باید به نیازهای روحی وروانی شهروندان خود پاسخ دهد، بلکه بالعکس ناآرامی وتلاطم را برایمان به ارمغان آورده است. هوا وفضای این شهرشده مثل غروب غم انگیز یک روزجمعه ،که گذر ثانیه ثانیه اش قد هزاران سال زمان می برد. زندگی های امروزی باعث شده که آدمها تا خرخره اشتغال ذهنی ومشغله داشته باشند، ولی این شهر خاکستری به جای مرهم بودن براین همه آلام و درد ،خود نیز زخمی است بر پیکره روان شهروندان.
این همه خنثی بودن در محیط زیست شهری آفتی است که پیامدی جز دلزدگی وتشویش نخواهد داشت.حالا به این فکر کنیم که همین مردم باید درقالب کارمندان ادارات،معلم،فروشنده،مدیرعامل و… حضور داشته باشند آن هم با روحیاتی خسته ودلمرده،نتیجه این می شود که آدمهای غمگین،سرشار از اضطراب،کم تحمل وبی حوصله بار می آئیم، که گاهی حوصله خودمان را نیز نداریم،بعد چگونه انتظار داریم در چنین شرایطی راندمان کاری بالا، روان ها تخت وکیف ها کوک باشد.
افراد جامعه درهمهمه مشکلاتشان نیاز به تخلیه روانی دارند ،ولی وقتی مکانسیم شادی آفرینی نباشد چاره چیست؟؟آن هم با وجود آسیب های اجتماعی که گویی جز لاینفک دیارمان شده ،وقتی معضلات وآسیب ها درجامعه فزونی گیرد قطع به یقین چنین جامعه ای دچار یاس وسرخوردگی اجتماعی خواهد شد و آن وقت باید بگردیم وکاسه جه کنم دست بگیریم وببینیم سرچشمه کجاست.
مادامی که ما متوجه نباشیم افکارمنفی تا چه میزان روح وروان را خدشه دار می کند ومانند یک دمل زیر پوستی ریشه می دواند وشادی هایمان را به یغما می برد، وضعیت نه تنها بهتر نخواهد شد که بدتر نیز خواهد شد.عمران وآبادانی وتوسعه برای هرجامعه ای ضروری است ، بزرگترین سرمایه هرجامعه ای نیروی انسانی آن جامعه است ،خصوصا جوانان جامعه که با افکار ودیدگاههای خود به مسیر آینده سمت وسو می بخشند، این نیروی انسانی محصول وخروجی جامعه ای با سازوکارهای مثبت ومنطقی خواهد بود،نه جامعه دل مرده،عبوث وتهی از مکانیسم ومحرک های شادی آفرین.حالا از همه اینها که بگذریم تغییرنام شهر یاسوج از پایتخت طبیعت به مرکز گردشگری طبیعی استارت خورده،باید بپرسید در مقام پایتخت طبیعت ایران بودن چه نمره ای کسب کرده وچه دستاوردی داشته ایم ،که حالا نام دیگری در دستور کار قرار داده ایم،ولی با همه این اوصاف امید آن داریم این تغییر نام مقدمه ای بر تغییرات مثبت درشهرمان باشد،چرا که فضای موجود به هیچ وجه زیبنده این دیار نیست .
ما آدمها وقتی چای می نوشیم وبه تعبیر قدیمی ها حس می کنیم چایمان دلچسب نیست، دارچینی،هلی،نباتی،پر بهارنارنجی به آن اضافه می کنیم تا باب طبع ومیلمان شود،حالا این شده حکایت شهرمان یاسوج که نچسب ،تلخ ودلگیر شده و رنگ درچهره ندارد و نفس هایش به شمارش افتاده ،خود ما نیز انگار برایمان فرقی ندارد وبا شرایط کنار آمده ایم یا اصلا متوجه نبوده ایم که شهرخاکستریمان هم درحال ناکوک ما دخیل است.
این شهر نوبرانه هایی می خواهد تا به دل بنشیند ،تا دوباره بوی زندگی بگیرد.بیاییم شهر خاکستری را دریابیم ومحرک های شادی آفرین را ارتقاء ببخشیم .این شهر کسانی را می خواهد که دستی به سر و رویش بکشند ودر آستانه فصل بهاران دل به دلش بدهند واین مهم دور از دسترس نیست اگر ما بخواهیم.از جمله راهکارهایی که می توان در این زمینه بکار گرفت استفاده از تجربیات سازنده سایر شهرهاست، می توان مانند شهرهای بزرگ معاونتی را برای زیباسازی محیط زیست شهری در شهرداری تعبیه کرد، که سروسامان دادن به سیمای شهری،ایجاد نمادها ومجسمه هایی مبتنی برهویت بومی وداشته های شهر،رنگ آمیزی دیوارهای اصلی شهر،ایجاد مبلمان شهری،بهسازی فضاها و… را در اولویت کاری خود قرار دهد و وظایف مشخصی شده ای دراین زمینه داشته باشد ،که حداقل این امر خطیر وتاثیر گذارمتولی وجایگاه بخصوصی داشته باشد،زیرا که با توجه به روند وشرایط موجود لزوم چنین پست ومعاونتی ضروری بنظر می رسد وفضای شهری موجود خود گواهی براین مدعاست.
مسئله دیگری که نیازمند نگاه ویژه است وتوجه خاصی را می طلبد سد معبرهایی است که بوسیله مصالح ساختمانی برای ساخت وساز گاها حتی درخیابان اصلی به چشم می خورد وبه آن نیز اشاره شد و به دلیل عدم برخورد با چنین مسئله ای شاهد افزایش روز افزون آن در محل رفت وآمدها هستیم واین خود نوعی ولنگاری در فضای شهری ایجاد کرده است ،که باید رسیدگی وبرخوردهای لازم دراین زمینه انجام بگیرد.در زمینه ساخت وسازها وچیدمان بلوک وسیمانی شهر نیز حتی الامکان می توان سازه های این چنینی را از دستور بکار خارج ،یا اینکه اگر امکان چنین امری وجود نداشت ،سازنده ملزم شود که عملیاتی برای زیبا سازی آن درنظر بگیرد. رنگآمیزی جداول ،نظافت در و دیوار ها، نصب المان شهری و بهسازی بلوارها و.. ازجمله دیگه راهکارهایی است که می توان در زیباسازی سیمای شهری به آن ها توجه کرد.
ولی با شرایط موجود باید گفت فعلا ماییم وهمین خاطر نا شاد ودگر هیچ……
ابتکار جنوب
ارسال دیدگاه
نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد