تاریخ دردناک کهگیلویه بزرگ-رجال فرصت سوز مجلس/ از حاج بهرام تا حاج عدل
- شناسه خبر: 5098
- تاریخ و زمان ارسال: 8 آبان 1396 - 00:46
فصلی نو- مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های مخاطبین فصلی نو است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست.
فصلی نو-بیژن کاظمی کیان
مردم، بانیان انقلاب، با راهبری آیت الله خمینی(ره) مسرور از هوای تغییر، به آبادانی و سازندگی جهادی، دور از منافع مالی فردی، در تحقق آرمان ها و خواسته های در نطفه خفه شده ای همچون رفع تبعیض و تضادهای طبقاتی، عدالت اجتماعی، آزادی بیان و سیاسی، رفاه عمومی و… گام برداشتند. اما این فضا نیز دربرگیرنده ی دو دسته بندی متفاوت بود؛ نیروهای منتخبی که درگیر سیاست و ترکش های پساانقلاب به دنبال سخنرانی ها و محکوم کردن شرق و غرب در مجلس، دانشگاهها و نهادها بودند و دسته دوم نیروهایی که سهم خلق هایشان را در پروژه های عمرانی_جهادی بر حسب اعتبار پر و کم رنگ بودن نقششان از انقلاب نوپا مطالبه می کردند.
در این بین رجال سیاسی و شبه سیاسی استان کهگیلویه وبویراحمد در شرایط مختلف سعی در جا گرفتن در یکی از این دو دسته بودند. یکی از روزنه هایی که به این رجال کورسوی امیدی برای خدمت با چاشنی خودنمایی می داد، مجلس بود. آغاز این تلاش ها با انتخاب حاج بهرام تاجگردون استارت خورد.
حاج بهرام تاجگردون
رجال نامه ی کهگیلویه پس از انقلاب مستضعفان با انتخاب بهرام تاجگردون چریک انقلابی کهگیلویه، روزها و آرزوهای خوشی برای عشایر و محرومان در سر می پروراند و با توجه به رزومه و راهبری سیاسی معلمان وقت، اعتماد و انتخابشان با حاج بهرام تاجگردون -که اسطوره شد- اما نتوانست زیرساختی را بنا نهد. عشایر سهم شان بر زمین ماند و این ابتدای بنایی بود که روبنایش با انقلاب عشایر زیبا اما درونش طبل توخالی خودفریب واری بیش نبود. سیاست بازیها و خیره شدن به سیاست کلان مملکت، در حالیکه فرصت ها در حوزه ی نمایندگی اش از دست می رفت، بی توجهی و عدم رفت و آمد به اقصی نقاط کهگیلویه، عدم مطالبه گری و نبود آگاهی سیاسی مردم نسبت به وظایف نمایندگی، نه تنها در این دوره و تا دوره های بعد گریبانگیر عدم توسعه یافتگی کهگیلویه پساتاجگردون در دوره اول و سوم بود. تنها بذری که تاجگردون از خود بجای گذاشت پرورش نیروهای سیاسی_فکری بود که بعدها جریان اصلاحات کهگیلویه را در خود جای دادند.
حاج حسنعلی نجفی رهنانی
دور دوم و عملکرد مهندسی شده ی حزبی ها یا حزب جمهوری اسلامی که به فرمان امام خمینی در شرف برچیده شدن بود، ترکش غیرمنتظره ای با حمایت و سرانجام انتخاب مهمان ناخوانده و ناپخته ی آن ایام، طلبه ی کلاس ششم – نجفی رهنانی اصفهانی- بر پیکره ی کهگیلویه ی سیاست زده، با طغیان مردم و نثار خون پاک دو جوان همراه شد، اما مانع راهیابی ایشان به مجلس وقت نشد. نجفی بازگشت به عقبی مجدد و المانی ناموزون در پیشانی سرنوشت این دیار هک کرد و تا به امروز جای زخم_داغش باقیست. انتخابی که بی شباهت به انتخابات استان (سال ۵۲) و انتخاب فرهادی(اردکانی) در مجلس شاهنشاهی نبود. نجفی از ترس هرگز قدومش به کهگیلویه نرسید و شماره تلفن دفترش نیز همانند خودش اشتباهی به مردم رسیده بود.
حاج محمد موحد
نماینده کهگیلویه که بعدها محبوبان وی، ایشان را سناتور نامیدند…… سیاسی کهگیلویه گویا تمامی نداشت و کهگیلویه ۱۶ سال دیگر با انتصاب وی به کما رفت؛ چهار دوره درس بد پس دادیم تا حاج محمد خود دست از سر کهگیلویه برداشت.
وی قانون را از حفظ و برای مقبولیت خواص به شرط رای، چنگ و افسار به گردن عدالت نیز می انداخت.
عام المنفعه برایش بی معنا و هر دوره برابر با چنبره زدن و رشد خاص_المنافعان بیشتری در اطراف این درخت تنومند رانت بود. علف های هرزی که گندمزار نارسیده ی کهگیلویه را به بیابان بی آب و علف بدل کرده بودند. حاج موحد یک تنه مقابل طرح های دولتی از جمله کارخانه سیمان، پتروشیمی و فسفات که طرحشان مطالعه و تصویب شده بود ایستاد، به نظر می آمد که وی شناخت درستی از زیرساخت سازی اشتغال نداشت. سد کلات برای زیر آب بردن زمین های کشاورزی اقصی نقاط کهگیلویه کافی بود، باز هم به مخالف ایستاد و تیر خلاصش بر جاده مطالعه شده ی اصفهان و به بیراهه بردنش اثرات سناتور را پررنگ تر از پیش تر می کرد. تاوان کهگیلویه همین بس که سن فقر پایین رفت، بیداد تبعیضات قومیتی، تشدید خویشاوندگماری و شایسته سالاری با سلیقه ی حاج محمد خلاصه و اعمال می شد. وی مست از قدرت به دست آمده از غضب سرنوشت بر جناح رقیب، هر چه افق دیدش به عموم تنگ تر می رفت، فضا و عرصه برای نزدیکانش هر چه بیشتر باز می شد. در تمام این ادوار یک بزرگ منصب یار امروز حاج هاشمی پور و مورد احترام کهگیلویه، در این تبعیضات و ناملایماتی که بر کهگیلویه می رفت، یارای ایشان بود. حاج موحد نماد فیلم_سریال کابوس واری است که در پایان هر تیراژ آن زیر نویس نوشتند؛ ادامه دارد، و باز هم آمد، زمین گیر شد و باز گفت می آیم.
به راستی کار ناتمام حاج محمد با کهگیلویه چه بود؟
حاج سید علی محمد بزرگواری
حاج بهرام در مجلس فریاد می زد: مجلس نه مرده شور می خواد! نه آرپیجی زن! و نه روضه خوان! همین هم شاید دال بر رد صلاحیتش نیز شد. اما چه راز نهانی پس پرده ی انتخابات کهگیلویه بود که روضه خوان ها یکی پس از دیگری و این بار آقای بزرگواری می بایست نماینده رجل سیاسی و مطالبهگر مردم کهگیلویه و راهی پاستور شود؟
در حالیکه نوجوانان کهگیلویه ای برنامه نویس و هکر رایانه بودند، رسانه ای شدن ناتوانی نماینده کهگیلویه در روشن و خاموش کردن سیستم خود، آب سردی بر پیکره ی غرور علمی(تنها چیزی که قشر جوان داشتند) دیارمان ریخت. بزرگواری می دانست فقر بیداد می کند اما در عصر گفتمان و تمدن با جبر و چماق طالب سهم دیارش بود. اگر دلسوزانه بنگریم در خصوص آن روز و با آن نطق باید گریست، نه به سخره بر طبل بی آبرویی مان می زدیم، بزرگواری نه توان داشت و نه راهش را بلد بود، تنها مابین بد و بدترها چاره ی انتخاب مان بهتر از آن نبود. چنان در سیاست کلان غرق شد و باورش شده بود که نماینده نور چشم دولت وقت در استان است؛ هشت سال گذشت و وقتی به خود آمد که با آماج نارضایتی از نزدیکان و مردم، عبای نمایندگی را به لقایش بخشید، تا شاید درسی در ادبیات سیاسی به حاج محمد موحد نیز آموخته باشد.
حاج عدل هاشمی پور
کهگیلویه نیازمند نظام سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی نوینی بود، رفرمی که پایه ها را بر هم ریزد، شاید با شوک برقی کالبد بی جان برمی گشت. چیزی که نسل نوین با صدای رسانه و شمشیر قلم خواستارش بودند. کاستی ها را با فهم و نگرش علمی و تخصصی مشاهده کردند اما بنیان عمران، سیاست و فرهنگ کهگیلویه کج ساخته و هیچ چیز سر جای خود نبود. زخم های کهنه ی باز و چرکین، جوانان گرسنه ی جویای نام و کار، رونق و اشاعه سیستم گداپروری از موهبت های ایشان تاکنون به مردم بوده است!! همه ماهی چاق از نماینده مجلس، که حالا شغل شریف و نان و آب داری است و به دست آوردنش میلیاردها ارزش دارد، انتظار داشتند.
دوئل راست گراهای سرمایه در زمستان سرد کهگیلویه، همراه با نغمه های بهاری، شعارهای گوش فلک کر کن، با خرید و فروش انتخاب(رای) در انظار و با نظارت ضعیف دولت، (از هر دو طرف) با انتخاب حاج عدل هاشمی پور کلید خورد.
دو سال گذشت و تاکنون خلائی که عدل هاشمی پور در عرصه سیاسی ایجاد کرده است ممکن است تفکر موحدیسم را دوباره رونق دهد. کافیست کمی به اطراف هاشمی پور به دور از جانبداری نگاه کرد! تنها جای عمامه موحد با کت و شلوار هاشمی عوض شده است. نماینده ای که نام قرارگاه خاتم الانبیا را یدک می کشد و تنهایی پای به انتخابات نگذاشت، اما کارنامه اش با سیاهی هرچه تمام تر درحال گذران است. دوران گذار سیاسی کهگیلویه رو به سرمایه داری، بی تدبیری است که ختم به فقر فقرا و ثروت اغنیا در آینده نزدیک می شود.
کهگیلویه در طول این سال ها به ورطه ی نابودی رسید؛ در نبود امنیت اقتصادی، نبود بازار تولید و مصرف کنندگی صرف، تعامل ضعیف و تقابل نمایندگان با دولت در دوره های متمادی، سیاست های غلط نمایندگان، انتخابات قبیله ای، مطالبات شخصی مردمی، بی توجهی مدیران امور شهر و شهرداری در ادوار مختلف، مهاجرت توده ها و اقشار مختلف، خودکشی و افسردگی جوانان و جاده هایی که خوی خدایی گرفته اند، امروزی را رقم زد که نماینده به هر شهر و روستایی روان می شود، کودکانی می بیند که مطالبه شان پنج هزار تومانی است که تا به حال از دست پدر خود نه دیده اند و نه گرفته اند.
هاشمی پور تاکنون با وعده های ناچیز، جوانان زیادی را به دنبال خود کشاند، در حالیکه مردم به دستان نماینده نگاه می کنند. ایشان دلخوش به کمک خیرین است تا در کوره روستایی کانکسی برای دانش آموزان محروم مهیا کند یا سرویس بهداشتی در مناطق دور افتاده تاسیس کند یا به کلنگ زنی مسجدی بسندهکند که با کمک خیرین قرار است سنگ بنایش گذاشته شود.
اگر در قرارگاه خاتم می ماند لااقل سالی دوسه تن جوان کم سواد و گرسنه را به پروژه های قرارگاه جوش می داد! اما همین را هم از دست داد تا کارنامه خدمتش را با ستاره نمایندگی ببندد اما ستاره بخت مردم سرزمینم با نیروهای دست چندم، نحسی دیرینه را با خود یدک می کشد.
نگارنده؛
چکامه و فصل تلخی بود از تاریخ دردناک شهرستانی که نمایندگان و منادیان مطالبه گری در قالب احزاب با شعارهای توخالی شان، با معامله گری و زد و بندهای شخصی_سیاسی، قوم و ایلیاتی را که هیچگاه زانو نزده بودند در مقابل اربابان زمینی به زانو در آوردند.
به قلم: بیژن کاظمی کیان
ارسال دیدگاه
نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد