“به پیامبر زنان سرزمینم ومادرانی که رسالتشان در پس دیوارهای بلند جهالت از خاطر رفت!”
- شناسه خبر: 6297
- تاریخ و زمان ارسال: 18 اسفند 1396 - 03:45
فصلی نو- الهام فرهادی
من نخستین پیامبرم!
نخستین زنی که
مبعوث شده است
تابرهاند چشمها را از سیاهی !
دیشب ،
هزار قطره
اشک
برچشمان من الهام شد،
ونازل گردید
هفتاد سوره دلتنگی
بر تک تک سلولهای قلبم !
فریاد زدم
بی هراس شب پرستان
خورشید را
وتاباندم
تلالو آیینم را
به تمام آیینه های زمین !
وشکستم
-یک تنه –
تمام بتها را
ومترسکها را
وصلیبها را
ودرختان بید مجنون را
که صدهزار سال است
به احترام خود،
خم شده اند برخویش!
وخشکید رسالتم
در ضجه های نیمه شبان کودکم ؛
وپیچ وتاب حلقه حلقه های پیازی
که در ماهیتابه ی جهالت این قوم
-روزها وشبها-
طلایی وقهوه ای وسیاه شدند
وهرگز کسی
بوی رسالتم را
بوی آیینم را و
بوی خدایم را از آن استشمام نکرد!
مرا به غار تنهاییم یرگردان ؛
خدایا!
از پیامبر بودن خسته شده ام.
می خواهم ساعتی عاشقت باشم
ودر آغوش بی نیازت شادمانه بگریم …
??
چه فرقی می کند چند روز در سال، یا چند ساعتِ هرروز به نامت باشد، وقتی که ترازوی عدالت قدرو میرانت را دقیق نشان ندهد!گیرم که دو روز در مجاورت هم ،۸ مارس باشد و ۱۹ جمادی الثانی و هر دو را به نامت زده باشند ضمن عقدِ خارج ِلازم !وقتی همیشه گمی در لابلای روزمرگی ها ، وقتی در هزارتوی قوانین مردانه ی لجوجِ بی احساس خاک خورده ای ،بگذار تمام تقویم سال به نامت باشد ؛اما تو همانی که همیشه حقت نصف ارزش بودنت حساب شده است !
تو همانی که خنده هایت خیره سری و اشکهایت عادت بی مزه و سلاح تامین خواسته هایت خوانده می شود…تو همانی که هم برای آراستگیت دلیل می خواهند و هم سادگیت! تو همانی که اگر قرار است ستایشت کنند تنها “مادر” بودنت را جار می زنند و بهشت را وجب به وجب فرش راهت می کنند و می دانم اگر بهشت را در یافته بودند وجبی از آن را ارزانیت نمیداشتند !
تو” زنی ” آفریننده و خالق ! تو وارث آفریدگار خویشی !
روزت مبارک آفریدگار ِ زخمی !آفریدگارِ همیشه فراموش !آفریدگار عشق، آفریدگار محبت ...
الهام فرهادی
ارسال دیدگاه
نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد