دلنوشته ای از فرزانه رضایی برای جانباختگان سانحه هوایی و مژگان نظری
- شناسه خبر: 6387
- تاریخ و زمان ارسال: 26 اسفند 1396 - 06:45
فصلی نو – فرزانه رضایی سروک
مژگان خواهرم
پدرت این روزها از غمِ فراغت مرثیه هایِ جگر سوز میخواند …
آری پدرت میخوانَد ، پدرت میبارَد، پدرت میخواهد که تو پیشش باشی، پدرت این روزها با بُغضی فراتَر از گریه میخواند :
دخترم تاج سرم کمتر ز من دوری بجوی ………
با چنین غم چَنبَره زده ای در میان قلبش ، توانی که بخواند ندارد، به گمانم زیر لب چنین زمزمه میکند :
دخترم تاج سرم کمتر ز من دوری بجوی
دخترم بال و پرم ، بشکسته ای اکنون چرا ؟؟؟
دخترم نازک پرم ، حالِ مرا بگسسته ای اکنون چرا؟؟؟
بخدا جانِ خودت
پدرت تاب ندارد، گلِ پرپر شده ام
بخدا جانِ خودت
پدرت خواب ندارد ، گلِ پرپر شده ام
انتظار آمدن از رفتنت ما داشتیم
خود غلط بود آنچه میپنداشتیم . . .
اااااایا میبینی که پدری که جانِ دختر است چگونه مرثیه هایِ جگر سوز در فراغ عزیزش میخواند ، قلبِمان به درد آمده است . . .
خدای خوبِ من
ما همه فرزندانِ کوچک و ناتوانِ توایم
تو خوب میدانی دلِ ما طاقت این همه اندوهِ بر برف نشسته را ندارد،
خدایا میدانم که بی شک کم لطفی از جانب ِ ماست ، که آسمان به زمین می نشیند و آب آتش میگیرد و تنِ زمینت به لرزه می نشیند و پلاسکو به فرش مینشیند و تیرِ غم به جانهایمان . . .
میبینی که جهانِ کوچکِ قلب هایمان هر روز داغدار میشود و بی شک تو هم برایمان اشک میریزی . . .
در این روزهایی که هوا بس ناجوانمردانه برایمان سرد و تاریک گشته یاری مان کن که جز تو یاوری نداریم بی پناهیم . . .
خدایا ما همیشه برای قطره قطره ی باران و برفَت دعای نزول خوانده ایم ، و با استشمام اولین نمِ خوشِ بوی باران و برف شادی ها و پایکوبی ها کرده ایم . . .
به یاد ندارم که گفته باشیم خدایا نبارانش و برای نیامدنش تا کنون از تو تمنایی کرده باشیم
ولی کوچکی من را ببخش من خودم در این روزها واقعا از آمدن باران دلم می شکست
از من خرده نگیر خدای خوبِ من
از ذهن کوچک من جز این بر نمی آید
تو خوب میدانی چنان دردناک حادثه ایست که ذهنمان یاری نمیدهد، و قلبمان توانِ همراهی . . .
خدای دل شکستگانِ تاریخ
صبری عطا بنما به پدرانشان و مادرانشان و جگرگوشه هایشان و با دست مهربانت دلهایشان را صبورِ مصیبتِ سهمگینی کن ،که در بهمنِ خونین زیر خروار ها بهمنِ ماتم مانده اند… آری ای تاریخ تو گواه باش که بهمن خونین یک بار دیگر برایمان رقم خورد . . .
خدایا همه ما آرزویمان پیوستنِ به بی کرانِ توست و سعادت از آنِ کسانیست که زودتر از ما به ملاقات آسمانی ات سر تعظیم فرو می آوردند، و شگفتا چه تقدیری برای ملاقات تو والا مقام برایشان رقم خورد
که در آسمان
با آسمان
آسمانی شدند . . .
خدایا ما دلخوشیمان به این است که اکنون که عزیزانمان از میانمان پر گشودند و به دیدارت آمده اند، به میهمانی ابدیِ میزبانی مهربان تر از هر آنچه در وهم و خیال و تصور است آمده اند . . .
خدای بزرگِ زمین و آسمان هایمان
اکنون که امانت هایت تقدیم تو گشته اند
به آنها بگو که فراوان دل تنگشان میشویم
و فراوان دوستشان داریم ، به آنها بگو چنان سرد و غم ناک پر گشودند که آسمانی که بارانش امسال برایمان غریب شده بود ، امشب میخواهد به سوگ شما سیاه بپوشد و سخت ببارد و غریبانه ببارد . . .
خدایا چنان در سوز و سرما به سوگ نشسته ایم و قلبمان برای سرمای شبهایی که میهمانِ دنا بودند از غم رفتنشان یخ زد و ترک خورده که از تو تمنا میکنیم با گرمای عشقت پذیرای آنان باش که سرمای زندگیِ بی رحمِ زمینی از قلب هایشان خارج شود و گرمای عشق و محبت تو والا مقام وجودشان را منور کند، خدایا به جای تمام دلتنگی های ما و خودشان برای دیداری که به قیامت موصول شد آنان را چنان تنگ در آغوش بگیر که به آرامشی ابدی برسند، خدایا آنان را ببوس و به تک تکشان بگو که ما نیز فراوان دلتنگ حرف ها و لبخند ها و وجودشان هستیم و به آنان بگو که جهانی از قلب ها به عزایشان نشست و در آخر به آنها بگو که با خاطراتشان زندگی میکنیم و به امید دیدار آنها روزگار میگذرانیم …
یک دختر از ایلِمان که بمیرد
ناموسِ همه یِ برادرانمان مردهِ است
یک دختر از ایلمان که بمیرد
خواهرِ تمامِ خواهرانمان مرده است
و یک دختر از ایلمان که بمیرد
دخترِ تمامِ پدران و مادرانمان مرده است ….
خواهرم مژگانِ نظری روحت شاد ….
از طرف فرزانه رضایی دختری از دیارِ سروکِ مغموم …
ارسال دیدگاه
نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد