داستان شنیدنی یک سردار وقهرمان. این سردار که بود؟ وسرگذشتش چه شد؟
- شناسه خبر: 6650
- تاریخ و زمان ارسال: 30 فروردین 1397 - 11:23
فصلی نو – فرید یزدان پناه
اریوبرزن: ۳۳۰ پیش ازمیلاد
تاریخ ایران زمین سرشار بوده از قهرمانانی که دلاوری افریده ونام خود را در تاریخ به ثبت داده است . مقاومت ومبارزه در برابر اشغالگری خارجی واز ظلم داخلی برجسته ترین ویژه انها بوده که نامشان را در تاریخ جاودانه کرده و طبعا در این راه زندگی وهمه چیز خود را فدا کرده اند
یکی از این قهرمانان اریو برزن می باشد که برای این مرز وبوم جنگیدند وتن به ذلت نداد
در سال ۳۳۱ قبل از میلاد مسیح.اسکندر مقدونی در سومین جنگ خود با ایرانیان که با شکست داریوش سوم پادشاه هخامنشی همراه بود .تصمیم گرفت که به پارس برود وانجا را اشغال کند .اما درمسیر پیش روی انها شبی ماه گرفتگی رخ داد واین موضوع باعث اختلاف و شورش در سپاه اسکندر شد. چون انها دلیل ماه گرفتگی را این می دانستندکه یک پرده از خون بر روی ماه کشیده شد واین موضوع برایشان وحشتناک بود .اما اسکندر توانست با کمک پیش گویان خود سپاه را قانع کند که با او همراه شوند.سپس سپاه خود را به دو قسمت تقسیم کرد
بخشی را به فرماندهی پارمینه از مسیرجلگه به سمت پارس (شیراز) کنونی فرستاد که حدس زده می شود این مسیر از رامهرمز وبهبهان کنونی به سمت شیراز می رود وخود با سپاهیانش که اسلحه سبک داشتند از مسیر کوهستان به سمت پارس حرکت کرد .پس از چند روز راهپیمایی اسکندر به تنگه ای رسید که گفته می شود تنگه تکاب بوده است که در کهگلویه قرار دارد.اما این تنگه از قبل تحت کنترل اریوبرزن قرار گرفته بود که خود از سرداران سپاه ایران بود.اریوبرزن در این تنگه سدی ساخته بود که مانع پیشروی هر نیروی بود .
سپاه اسکندر ابتدا قصد داشت از این تنگه عبور کند. اما نیروهای اریوبرزن که عددشان پنج هزار تخمین زده می شد .با استفاده از سنگ های کوهستان تلفات سنگینی به نیروهای اسکندر وارد نمودند و او را مجبور به عقب نشینی کردند. در این نبرد دلاورانه خواهر اریوبرزن بنام یوتاب هم همراه او بود و دلاوریها از خودش به خرج داد ! نشان داد که دفاع از میهن زن ومرد نمی شناسد و مسولیت همه است
اسکندر دچار یک سر در گمی شد و بنابراین از پیش گویی هایش چاره ای خواست . اما او از پاسخ در ماند ..اسکندر در مورد مسیرهای ورود به پارس دست به تحقیقات زد به او راهی بی خطر پیشنهاد شد به شرط انکه جنازه کشته شدگانش را در تنگه رها کند .اما دفن کشته شدگان برای اسکندر مقدس بود ونمی توانست از ان چشم بپوشد .لذا این راه حل از سوی اسکندر رد شد . در نهایت چوپانی اهل لیکیه بنام لیوانی که یونانی هم مسلط بود وبه دلایل شخصی از هخامنشیان ناراضی بود . راه بلد اسکندر به پارس شد .مسیری سخت و دشوار سربازان اسکندر با ادوات خود پیمودند واز پشت سپاه ایران در امدند. انها از پشت شبیخون زدند. اما سپاه ایرانی به فرماندهی اریوبرزن مقاومت کردند .این سردار شجاع با چهل سوار وپنج هزار پیاده خود به دل دشمن زد تا خود را به پارس برساند و از انجا مقاومت کند .اما موفق نشد و ارمیتاس ،فیل تاس، سه نوس سه فرمانده سپاه با اسکندر مانع او شدند .او به محاصره نیروهای اسکندر درامد .وجانانه می جنگید .اسکندر از شجاعت او خوشش امد و به او پیشنهاد داد اگر تسلیم شود .سر سلامت به در می برد .ولی اریوبرزن در جواب گفت . من امده ام از این مکان دفاع کنم و تا جان در بدن دارم اینکار را خواهم کرد
واسکندر در پاسخ گفت که شاه فرار کرده .تو نیز تسلیم شو تا به پاس شجاعتت تو را فرمانروایی ایران کنم.ولی اریوبرزن در پاسخ گفت : من در این مکان انقدر مبارزه می کنم و می جنگم تا بمیرم
اسکندر دستور داد تا او را از دور هدف قرار دهند و سربازان اسکندر وی را با تیر نیزه کشتند ..طوری که هیچ جای سالمی در بدنش نماند.
مورخین می نویسند که شیوه مرگ اریوبرزن همانند لئونیداس قهرمان جنگی با خشایارشاه بوده
به این ترتیب اریوبرزن در دفاع از میهن جانش را فدا کرد و درسی از میهن پرستی و فداکاری از خود بر جای نهاد که نامش را در تاریخ ایران زمین برای همیشه ماندگار کرد
دریغا ………دریغ ...از یک بار گرامیداشت
ارسال دیدگاه
نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد