دکتروکیلی درسن شانزده سالگی مدال شجاعت،شهامت وصلاحیت را یکجا در عملیات خیبربه گردن آویخت!
- شناسه خبر: 10818
- تاریخ و زمان ارسال: 28 آذر 1398 - 02:08
فصلی نو،دکترمحمدعلی وکیلی درسن شانزده سالگی مدال شجاعت،شهامت وصلاحیت را یکجا در عملیات خیبربه گردن آویخت.
بخصی از خاطرات معاونت فرماندهی گردان مالک اشتر_ دکتمحمدعلی وکیلی درسن شانزده سالگی مدال شجاعت،شهامت وصلاحیت را یکجا در عملیات خیبربه گردن آویخت/
زمستان سال۶۲درمنطقه عمومی دشت عباس مشغول سازماندهی گردان مالک اشتر که خود نیزمعاونتش را بر عهده داشتم جهت حضوردرعملیات خیبر بودیم بچه طلبه ای جوان به گردان ما معرفی شد دوسوم ازنیروهای گردان رابسیجیان جنگ دیده استان تشکیل میدادتعدادی از نیروها اورامی شناختند بعدازاشنائی ازش پرسیدم چرا به گردان فاطمه زهرا که برادرت داراب جانشینش است نرفتی ؟! درجواب گفت :اگرانجا میرفتم ممکن است شب عملیات مانع شرکتم درعملیات شودباردوبدل شدن چندسوال جواب به شجاعت ونترسیش اعتمادیافتم با همانگی اقای ذکاوت که فرمانده گردان بود ایشان را به عنوان پیک گردان انتخاب وبه فرماندهان گروهانها دیگرارکان گردان معرفی نمودیم ناگفته نماند کارپیک عمل اسانی نبودمیبایست درحین انجام عملیات پیامهای سری را که نمیتوان بابی سیم به فرماندهان گروهانها ویارده بالاتراعلان نمود ایشان می بایست باحضورفیزیکی خود پیامها را منتقل نمایدچندروزی به پایان بهمن نمانده بود به منطقه جفیراعزام و در اردوگاه لشکر ۱۹فجرمستقرشدیم سوم اسفندماه عملیات خیبر درمنطقه عمومی هورالعظیم وطلائیه شروع شد. یگانهای عمل کننده درهور به اهداف خود که همان جزایر مجنون بود رسیدندولی درمنطقه طلائیه به موفقیتی دست نیافتندنیروها بی صبرانه منتظرشرکت درعملیات بودندواین انتظار شب دوازدهم اسفند به پایان رسید وبا استعداد ۵گردان که ۳گردان جمعی المهدی و۲گردان جمعی ل فجر که اکثر نیروهای کادروبسیجی این دوگردان بچه های استان بودنددستورعملیات صادرشد موانع زیادی سرراهمان بود قبل از رسیدنمان به نزدیکی خط اول عراقیها متوجه حضورمان وشروع عملیات شدند جهنمی ازاتش روی سرمان میریخت با ضدهوائی های چهار لول کارتیربار را انجام میداد وماها را درو میکرد درگیری شدید وغیره قابل وصف بود قبل ازرسیدن به خط اول عراقی هاتعدادی ازنیروها شهید ومجروح شده بودند باتوجه به روحیه جنگجوئی وشجاعت مابقی نیروها توانستیم خط رابشکنیم وپشت خاکریزعراقیها مستقرشویم من وتعدادی ازپاسداران که تعدادی ازانها نیز عضوهمین گروه مجازیند درجناح چپ که عراقی ها فشاربیشتری میاوردندبه تحکیم مواضع وشلیک مداوم گلوله ارپی جی بودیم تا مانع پاتک تانکها شویم نزدیکی صبح بود بابی سیم چندبار اقای ذکاوت راصدازدم که وضعیت گزارش کنم جواب ندادحدس زدم که بیسیمش ازکار افتاده سفارشات لازم را به بچه ها گوشزد نمودم وخود پشت خاکریز که باران گلوله میبارید درپی پیدا کردن ذکاوت وحل مشکل وهماهنگی جهت مقاومت وادامه عملیات راه افتادم درمسیر با مجروحین وشهدای زیادی روبرو شدم دویست متری از مسیررا طی کردم با صحنه دلخراش مجروحیت منجربه کمای ذکاوت ،وکیلی وبی سیم چی روبرو شدم هرسه بی هوش وجای سالم دربدن نداشتند بسیجی دلیر به نام حاج رحیم عابدی که دائی جناب ذکاوت بود بالای سرشان نشسته بودبادیدن من خوشحال شد وگفت فلانی کاری کن تا به پشت خطانتقالشان دهیم قابل ذکراست که اتش تهیه انچنان سنگین بود که هیچ امبولانس ویاماشینی نمیتوانست خودرا به ما برساند بین راه منهدم میشد به چندنفرازبچه هاکه سینه خاکریز سنگر گرفته بودند وجانانه میجنگیدند دستور دادم که با برانکادرانهارا به پشت انتقال دهندالبته این هم کارساده ای نبودمشکل اول اتش تهیه سنگین ودوم مسافت زیادی داشت تا به اورژانس برسنددرحال تهیه برانکا در وفرستادنشون به عقب بودم که شانس یارشان بود خداوندکمک کرد تویوتاوانتی پراز مهمات ارپی جی دراین اتش خودرابه خط رساندباعجله مهماته راخالی نمودیم ومجروحین زیادی برپشت وانت سوارکردیم جناب ذکاوت وکیلی راروی مجروحین دیگر انداختم وحاج رحیم را نیزهمراه همان ماشین جهت رساندنشان به اورژانس به عقب فرستادم مابقی خاطرات ان عملیات بماند برای وقت دگر ناگفته نماند ان موقع جناب دکترمحمد علی وکیلی را بچه هابرحسب علاقه ای که بهش داشتند شیخ علی اقا صدایش میزدند بله شیخ علی اقای خاطره ما میتوانست درواحدتبلیغات لشکربماند وبرای واحدهای پشتیبانی حدیث وروایت بگوید یا اینکه نزد برادرانش حاج دارا یاحاج محمدکه هردودرجنگ مسئولیت داشتندوازنیروهای شاخص وشناسنامه داراستان درجنگ بودندبرودووارد صحنهای خطرناک جنگ نشود.
ارسال دیدگاه
نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد