شعری بسیار زیبا از شاعر هم استانی”بهنام کشاورز”-شب است
- شناسه خبر: 3640
- تاریخ و زمان ارسال: 8 اردیبهشت 1396 - 09:04
فصلی نو-بهنام کشاورز
شب است
به ستاره هایی که خورشیدی در گلویشان گیر کرده است نگاه می کنم
به روحم که به استخوان رسیده است فکر میکنم
دیگر نمیخواهم هذیان بگویم
من آنم که میخواهم آنم را کنترل کنم
بوته علفی در گلدان هستم
تحم به هیچ جا وصل نیست
اما بالا می روم
گذشته زخمی ام را
در چاه میریزم
و تا خرخره سنگ در آن میریزم
صدای پاهایم تند تر میشود
من آنم
که میمیرم
اما
اکسیژن با خود به یغما میبرم
شکست خورده ای
که سلاح دشمن را با خود آورده است
کفن پیچ خاک های گورم را میخورم
تا سر از گور در بیاورم
از آن گونه که
کوه غرق میشود
اما تا اخرین سنگ باز مانده از قله اش کوه میماند
ارسال دیدگاه
نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد