“شمعی برای ستایش”و یک دنیاحسرت و شرمندگی برای ما!!؟-علی مندنی پور
- شناسه خبر: 1048
- تاریخ و زمان ارسال: 1 اردیبهشت 1395 - 10:37
فصلی نو–علی مندنی پور
“ستایش “کوچولو،دختر بچه ۶ ساله ی شیر احمد قریشی پناهنده آواره ی افغان ،چند روز پیش “از کلبه محقرش در خیر آباد ورامین بیرون رفت،اما دیگر برنگشت!” و جسد مچاله و بی حرمت شده ا ش را در خانه همسایه پیدا کردند!
قاتل،نوجوان ۱۷ ساله و پسر همسایه از آب درآمد!کوچک مردی که به تازگی از آب و گل درآمده ،یال و کوپالی بهم زده، موهای پشت لبهایش سبز گشته و احساس بلوغ میکرد!رغبت ندارم به این دغدغه همیشگی وپرسش کلیشه ای و تکراری بپردازم، که از چه رو، به چنین حال و روزی دچار گشته ایم وبه کدامین علل و تحت تاثیر چه عوامل و انگیزه هائی می بایستی هر روز خدا ،شاهد دست و پا بسته ی چنین جنایات هولناکی باشیم ،عیب کار از کجاست؟
خوب میدانیم، آنگاه که حلقه های پوسیده زنجیره ی جامعه از هم بگسلد!دمل چرکین محصول ندانم کاری ها در شکل و شمایل آسیب های فردی و اجتماعی خود را نشان داده و با تلنگری ،زخم ها سر باز کرده ودامن جامعه را آلوده!و چهره پلشت و بد منظر خود را به بدترین شکل ممکن نشان خواهند داد!مقوله ای که انگار وزن و اهمیتش در میان مسئولان و دست اندرکاران امور جامعه دیر زمانی است، دست کم گرفته شده ؛ وپیامد مصیبت بارش را سبک انگاشته اند، تو گویی که در برخی از عرصه ها چنانکه عملا شاهدیم،اندک ، اندک از گردونه وظائف “صاحبان مسولیت” خارج گردیده و به امان خدا رها شده است!از زبان پدر عزادار ستایش خطاب به عامل قتل فرزند دلبندش میشنویم:
“نمیدانم او چطور دلش آمد این کار را با ما بکند”!
آنانی که نقش و جایگاه خطیر پدر و مادر را در خانواده تجربه کرده اند،خوب میدانند، بیان این جمله ی جگر سوز آن هم از زبان لرزان یک پدر ، حکایت از اوج ناتوانی و مظلومیتش دارد.موجودی که دستش از همه جا کوتاست!و احساس غربت و بی پناهی همه وجودش را فرا گرفته است!دوست دارم به این پدر داغدار بگویم:هم نوع خوبم ،نه تنها من نوعی،که خیل بسیاری از شهروندان من وتو خوب میدانند که: “چطور دلش آمد این کار را با” ما “یعنی: با من و تو و جامعه وبویژه باآن دخترک بیگناه و بی خبر از همه جا بکند!
اینک قاتل را با نام و نشان و ای بسا، تا یکی دوروز دیگر با ریز پرونده و سوابق گذشته اش خواهیم شناخت! گوییا همه دست اندر کاران بنا به عادت معهود وبه سرعت بسیج شده و عزمشان را جزم کرده اند ،تا در چارچوب “وظائف محوله قانونی”! در کوتاه ترین زمان ممکن “او” یعنی همان نو جوان “سیه روز هفده ساله” را به سزای عمل ننگینش رسانده، و پرونده سیاه زندگی اش را برای همیشه ببندند! که به جای خود ،هم لازم است و هم در چار چوب انجام وظیفه می گنجد !اما صادقانه بگویم ،”او” در این جنایت شرم آور تنها نیست!”معلولی” است، بی اراده و مفلوک و دست و پا بسته و بازیچه شرایط و اوضاع و احوال جامعه ! که در پیشاپیش همه ی اعمال ،رفتار و کردارش یک لشکر به نام “علت “دست اندرکار و در حرکت بوده اند ،تا سر انجام بر پیشانی اش “مهر قاتل “حک کنند!
“او” محصول نا مبارک نا بسامانی های جامعه امروز ماست!
محصول نارس و تلخ سیاست های غلط اقتصادی ،اجتماعی ،
فرهنگی و سیاسی جامعه ای است، که من و شما در آن به زحمت نفس می کشیم!
او محصول تبعیض و نابرابری وبی عدالتی است، که بچشم خود می بینیم و با تمام وجود در لحظه،لحظه های زندگی روزانه مان لمس میکنیم!
“او” زاده ی فقر است و بزرگ شده ی رنج و محنت و غم!
چه افغانی و چه ایرانی ،”او”
“محصول درد” است!
حالا به من بگو با بیان گوشه ای از این قصه ی پر غصه،بر خورد تمام و کمال ،در قالب
قانون با “معلولی” این چنینی چه دردی را از جامعه دوا خواهد کردو کجای زخمهای کهنه مان التیام پیدا می کند؟
باید بپذیریم ،آب از سر چشمه گل آلود است!
کشتن و از بین بردن معلول به تنهایی چه حاجتی را برآورده ، وچه نتیجه ای را عاید مان خواهد کرد؟ جا دارد،” علت ها” را دریابیم و با روش های علمی و اصولی با آنها برخورد نماییم!من فقط این نوجوان ۱۷ ساله و دیگر نوجوانان و جوانان و اصولا “لشکر”متخلف و مجرم را در قالب قانون و متنا سب با اتهامات وارده ، و صد البته با بهره گیری از یک دادرسی منصفانه ،مستحق مجازات نمیدانم،بلکه بدنه مسئول و مدیریت جامعه را نیز مقصر قلمداد کرده ،قابل پیگیری و مذمت میدانم ! اذعان کنیم ،که می توانسته اند ،اما به هر دلیلی شانه از بار مسولیت خالی کرده و به وظیفه شان در این عرصه ،آنگونه که شاید و باید خوب عمل نکرده اند! و اغلب در چوب لای چرخ گذاشتن استادند! راستش را بخواهید کم نبوده و نیستند مدیران و مسولان در ارتباط باآسیب های اجتماعی که از ارایه یک تعریف و تعبیر دقیق علمی – کاربردی ازآسیب شناسی اجتماعی عاجزند! امری که درسایر موارد نیز کم وبیش مسبوق به سابقه است!
بسیار گفته اند و گفته ایم،اما کو، گوش شنوا؟
این نیز بگذرد؛از یاد نبریم “ستایش های “بسیاری در راهند و به
Saeed Jahanbin, [20.04.16 14:51]
نوبت در صف قربانی، در این قربانگاه قرار گرفته و میگیرند!همچنان که انداختن،طناب دار بر گردن ۱۷_۱۸ ساله ها و دیگر رده های سنی در پروسه هایی از این سنخ تمامی ندارد!باید چاره ای اساسی اندیشید!وبه گونه ای دیگر عمل کرد و نسخه ای شفا بخش توسط اهل تخصص و درک برای این درد مزمن پیچید!
فردا ،بمناسبت تولد مولا علی (ع)، روز پدر را ارج گذاشته و به همه پدران وظیفه شناس و پر تلاش تبریک گفته و از جایگاه بزرگوارانی، که از میان ما رخت بر بسته اند و نقش پدری شان را به تمام و کمال ایفاء نموده اند، به شایستگی یاد کرده و یادشان را گرامی می داریم.اما ای کاش بخود جرات داده،این روز را که نماد” انسان مسئول “است، به پدر “ستایش کوچولو “،هم شادباش میگفتم !اما چه کنم، بناچار، با تسلیتی به آن آواره ی دوراز وطن و میهمان مظلوم و خانواده داغدارش بسنده کرده ، برای همه، هم سن و سال های” ستایش “در پهنه گیتی آرزوی نشاط ، تندرستی ،امنیت و آزادی
دارم!
کاشکی سیره ی”پدر یتیمان” و”الگوی مردم داری” علی (ع) را در گفتار،رفتار و کردارمان سرمشق عملی زندگی قرار میدادیم،تا شاهد این همه نابسامانی،گسستگی نظام خانواده ،طلاق ، خشونت،حسادت،چشم هم چشمی ،رقابت منفی ، کلاهبرداری ،سرقت ،خیانت در امانت ، زورگیری،صدور چک بلامحل، ،تجاوز به عنف،ارتشاء ،اختلاس،تجاوز آشکار و بی پرده به مال ، ناموس و حیثیت مردم و اموال عمومی و جنایت و… نبودیم!
صاحب نظران به شایستگی،از دریچه نگاه امنیتی-انتظامی، حقوقی -قضائی و سیاسی به این رویداد و رویدادهائی از این دست نگریسته و در قالب: حقوق بشر ،قانون آیین دادرسی کیفری،جرم شناسی، روان شناسی، روان درمانی،حقوق کودک،حقوق شهروندی ، دلبستگی ها و وابستگی های فرهنگی،دینی،ملی و نژادی و در یک کلام از زاویه قانون ،عرف و اخلاق از این رویداد سخن گفته و می گویند،و حق هم همین است،
اما در این میان کمتر رغبتی به پیدا کردن حلقه مفقوده در این زنجیره ی معیوب که همانا :
ریشه یابی و پیشگیری است ، از جانب مد یریت جامعه
مبذول گردیده ومی گردد!
حلقه ی مفقو ده ای که می تواند، به پرسش های در گلو مانده و
همیشگی مان پاسخ گوید.
وآن اینکه :
عیب کار از اینجاست!
در دنیای پیشرفته امروزی در مبحث آسیب های اجتماعی ،
پس از قرن ها تحقیق و تفحص به قاعده ای دست یافته اند ،که با بکارگیری اصولی آن می توان آسیب های وارده بر پیکر جامعه را به کمترین میزان ممکن
رساند و آن :
ریشه یابی ،پیشگیری و درمان است.
بله، عیب کار از همینجاست .
در بسیاری از جوامع، خاصه کشورهای موسوم به” جهان سوم” بعلت شرایط حاکم و نوع نگاه مدیریتی و دید گاه اداره کنند گان در مقوله ی آزادی و دمکراسی و حقوق مردم ! از دو حرکت بنیادی در انجام این مهم یعنی : ریشه یابی و پیشگیری اثری نیست و اگر هم جسته وگریخته بوسیله صاحبان تخصص و تحقیق کاری صورت گیرد ،کمتر نوبت به کار برد نتیجه ، در میدان عمل فرا خواهد رسید و
در بسیاری از موارد در کشوی میز مسولان برای همیشه جا خوش خواهد کرد! تجربه تلخی که اهل دانش و تحقیق در مسیر زندگی
حرفه ای بدفعات آن را آزموده و زهر ش را چشیده اند! در چنان فضایی
تنها به مر حله
“درمان” یعنی مرحله پایانی ، آن هم بگونه ای ناقص،نا رسا و غالبا بدون حساب و کتاب دلخوش کرده ،
نظری گذرا انداخته میشود! و بس!
“و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل”.حال
تا کی با بکار گیری این روش های کهنه و نا کار آمد و ضد توسعه، بخود آمده وجایگاه واقعی مان را پیدا خواهیم کرد ،خدا میداند؟
به امید آن روز.
ارسال دیدگاه
نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد