به قلم حامد وکیلی – نقدی بر یادداشت “لر هراسی وجود ندارد “
- شناسه خبر: 7864
- تاریخ و زمان ارسال: 11 آذر 1397 - 08:01
فصلی نو – حامد وکیلی
اخیراً شخصی که از ابتدا به طور اشتباهی پا عرصه رسانه گذاشته، با مطلبی پرده حیا را دریده و به چشم اهل معرفت خاک پاشیده و گریبان خود را چاک داده که چرا میگویید “لرهراسی”؟ مگر چه شده؟
همین نویسنده، سالها پیش به تهران میآید و پیش همین “لر”ها میرود. از صدقهسرِ همزبانی و همقومی، جایی برایش دستوپا میکنند و او امورات خود را میگذراند. او البته از سینهچاکان و چاکران احمدینژاد بود؛ مدتی عکسِ برادرش در حالِ کَفشکشی برای سعید جلیلی سوژه رسانهها بود (نه برای اینکه شخص کفشکش، انسان مهمی باشد بلکه بخاطر عجیب بودنِ اینسان از چاکری در سرزمین لرها)؛ خودِ او نیز البته در چاکری چیزی کم نمیگذاشت؛ نمیدانم کارش به کفشکشی بزرگان کشیده شد یا نه، اما کیفکشیِ متوسطالحالان را توسط او به عینه دیدهام. بگذریم.
روزی (در زمان دولت پیشین) مطلبی در نقد اصولگرایان برای سایتش ارسال کردم. در آن یادداشت، نیمبندی هم به احمدینژاد طعنه زده بودم و او البته در مقامِ چاکری و از سرِ ارادتِ وافرش به احمدینژاد، تمام آن نیمبند را بهطورِ فلهای و کوچکترین توضیحی حذف کرد ومابقی را در سایت گذاشت. من البته حق نداشتم که ناراحت شوم؛ حاصلِ اقتضائاتِ چاکری و مسامحه من در اعتنا به سایتهای غیرحرفهای، این ابتذال را بهبار آورده بود. بیپردهتر بگویم؛ از من و او مقصرتر، لرهایی بودند که او را نیازموده و نپرورده بر سریرِ دبیرِ سرویسِ رسانههای ملّی گماشتند؛ تا هوا بَرَش دارد که شاید علیآباد هم شهری است و علیبازی هم رجلی!
باری! این چاکری نمیدانم برای او چیزی در بر داشت یا نه، اما همزبانی با لرها او را به قرص نانی رساند. با این حال، این عنایتِ از سرِ سخاوتِ همتباران، برای او رهزن افتاد، و اخیراً هوسهای بلندی کرده بود. این هوس را نیز به مجیزِ دوستانِ لر آمیخته بود تا به بلندپروازیهایش برسد. اما به دربِ بسته خورد. آخر قد و قوارهاش به همین جایی که اکنون هست هم نمیخورد. شاید با خود بگویید پس چرا پیرامون این شخص غیرمهم مینویسم و حوصله مخاطب را با این موضوع نامهم میسایم. راستش هیچگاه گمان نمیکردم یادداشتهای بیسر و تهِ عادل علیبازی روزی دستاویزِ نگارشِ کسی شود؛ اما در اینباره علیبازی خودش مسئله نیست، بلکه بررسی او به عنوان یک نمونه از آسیب اجتماعی جای وقت گذاشتن دارد. در هر عرصهای میتوان علیبازی هایی پیدا کرد و هر حوزهای میتواند به اینگونه عارضهها مبتلا شود. لذا این نوشته به عنوان آسیبشناسی متولد شده است وگرنه نوشته خودِ “عادلجان” که درخورِ رنجور ساختنِ این قلم نبود.
وقتی شخصی که اولیات کار مطبوعاتی را نمیداند، و نوشتههایش مشحون از اغلاطِ نگارشی است، و یکی از بیاستعدادترین افراد در اهالی رسانه است را برمیکشند و مسئولیت خارج از توان به او میدهند و در جلساتِ بزرگتر از قوارهاش راهش میدهند باید اکنون نیز هوسِ بلند به سرش بزند و وقتی آن را محقق نبیند به لرها حمله کند و به بزرگترها چنگ اندازد و خائنانه و خائفانه بگوید که هیچ لرهراسی در کار نیست و هرچه هست از سر ناکارآمدی خودتان است! قرینه حرفش نیز همین است که او مطابق ادعای یادداشتاش، “بهتجربه” دریافته که بزرگان لر به لرها اعتنا نمیکنند! از این واضحتر نمیتوانست بگوید که تجربه او در جدی گرفته نشدنش، علت این حملهی او است.
البته برای دریافت نیت عادل علیبازی نیاز به این روایت بلندِ من از عمرِ او نبود؛ اگر در نوشتهاش بگردیم، ردِ این انگیزهها را بهراحتی میتوان جُست.
او میگوید که لرها رئیس نشوند بهتر است. ما زیرِ سایه غیرلرها راحتتر پیشرفت میکنیم. میدانید که چرا این را میگوید؟ لرها دیگر بیش از این نمیخواهند او را در دره الیناسیون پرتاب کنند. نمیخواهند عادل بیش از این در تخمین توانایی خود بیراهه برود. میخواهند او بر سرِ جای کنونیاش بنشیند. پیشتر در دفاع از محمدعلی وکیلی و غلام تاجگردون به ضیای هاشمی تاخت؛ اما با استقبال هیچ کدام روبهرو نشد و به او گفته شد به کار بزرگان ورود نکن. او هرچه مجیز میگوید نزد لرها صله و سکه گیرش نمیآید لذا به پرخاشگری و آشفتهگویی پیرامون لرها روی آورده است.
ارسال دیدگاه
نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد