یادداشت سردبیر_ آن ۲ هزار نفر
- شناسه خبر: 10782
- تاریخ و زمان ارسال: 25 آذر 1398 - 01:09
فصلی نو _ احسان عزیزی (سردبیر)
در بیست و چهار ساعتی که از سخنرانی دکتر محمدعلی وکیلی در سالن حکیم جرجانی یاسوج گذشت حجم تخریب ها و توهین ها در فضای مجازی نسبت به ایشان در سطحی بسیار عجیب، از چنان بسامد بالایی برخورد دار بود است که گویی از مدتهای قبل عده ای با هر دلخوری و هر دل پری که داشته اند به کمین ایشان نشسته و تنها در انتظار فرصتی، که این نشست شب عیدی بود برای کسانی که در ذهن و ضمیرشان تخطئه ایشان را می پروراندند.
وکیلی در این بیست و چهار ساعت لجن مال شد تا حداقل خودش مصادق و مثالی زنده و تازه ای از فرزند کشی در استان کهگیلویه و بویراحمد شود که در صحبت هایش در سالن جرجانی به آن اشاره داشت.
محمد علی وکیلی در این بیست و چهار ساعت تاوان حمله به پهلوان پنیه های را پرداخت، که اوج کراماتشان جلب رای مردم در بستر مراسمات فاتحه خوانی و داغ نمودن تنور قومیت و طایفه گری بوده است.
بی گمان دستور حمله به ایشان از پستویی های صادر شده که در آن گیوه ها، تنها برای حضور در فاتحه خوانی ها و عرض تسلیت گفتن جفت می شود و ارادها برای کاشت تخم نفاق و تنفر مصمم می گردد.
وکیلی به خوبی تبین نمود کسانی که تنها بر امواج تیر و طایفه ای سوار هستند، در اتمسفر رجالت و سیاست، صاحبان گفتمان های نامشروعی هستند که نه کارنامه ای در پشت سر و از گذشته خود دارند و نه برنامه ای در پیش. لذا در عالم عملکرد و اجرا حتی در کسوت نمایندگی مجلس، به بارداری های خارج از رحمی شبیه هستند که نه تنها فایده و منفعتی نخواهند داشت بلکه خود می توانند به آسیبی جدی بدل شوند.
حمله به محمدعلی وکیلی در حقیقت جنگ همان بی هویتی و بی شناسنامگی سیاسی علیه هویت و سجلد سیاسی، در سپهر سیاست بود که ایشان در صحبت هایش به آن تاخت.
اما سوال اساسی اینست که مگر صحبت های کلی دکتر محمد علی وکیلی دست بر کدام دمل چرکی در سالن حکیم جرجانی گذاشته و آن را فشرده که حکم به ترور و تخریبش داده اند. باید جست و فهمید که او در تبین حکمرانی مطلوب و جایگاه مجلس به کدام تاریک خانه نور تاباند که اینچنین مورد افترا و تهمت های ریز و درشت قرار گرفته است؟
بی هویتی سیاسی و کاسب کاری با مراسمات اموات دو کلید واژه سخنان محمدعلی وکیلی بوده اند که باید در بین مدعیان مجلس به دنبال مصادیقش گشت و یا نگاه کرد و دید که بیش از همه چه کسی یا چه کسانی را آزرده خاطر کرده است، آنوقت آمر یا آمران این حملات تا حدود زیادی بصورت خود به خودی پیدا خواهند شد.
اما به گمانم علیرغم اهمیت زیاد، تمام آنچه که در بالا ذکر شد شاید تنها بخشی از داستان دیروز بوده است که عموما به عنوان حاشیه توانسته اند بر متن و اصل داستان بچربند.
نکته ای که در میان تمام این هیاهو ها و فحش های بیست و چهار ساعت گذشته، شاید هدف مند، گم شد و اصلا به آن توجهی نشد اشاره دکتر محمد علی وکیلی به امار دو هزار نفری از فرزندان این استان بود که بواسطه ایشان در حوزه ای مختلف در سطح ملی به کار گماشته شده اند.
دردسری که وکیلی با ارائه این آمار برای حکام محلی درست کرده است، اینست که بی شک این حجم انبوه از گره گشایی و عملکرد چنان تعریفی جدید از نماینده بودن در مجلس ارائه کرد و چنان طوری، فرسنگ ها تراز و شروط لازم برای نمایندگی مجلس را بالا برد و برای افکار عمومی چنان توقعی از قبای نمایندگی در مجلس ایجاد کرد، که شاید از نظر جامعه و با متر این تصویر، دیگر تصور خیلی ها با این قبا و ردا در کسوت نمایندگی مجلس چنان کریه المنظر و زشت باشد که تنها تصور حکومت و سلطنت موش کوری، در جنگلی پر از شیر، اینچنین تلخ و دردناک باشد.
بنابراین:
“وکیلی باید، که شنید نشود.”
وکیلی با این آمار نشان داد که بین نماینده زنده ها بودن و برای آینده جنگیدن تا نماینده اموات بودن و در میان قبرستان ها و مراسمات معلق شدن، راه بلند و دور و درازیست که تنها جاده ی ابریشم با برگ برگ تاریخش اینچنین است.
اهمیت این آمار زمانی مشخص می شود که تصور کنیم دو هزار نفر یعنی دو هزار زندگی مشترک و به راه .
تصور کنیم دو هزار نفر یعنی خواب و خیال پر از آرامش و آسودگی چن ده هزار پدر و مادر خمیده از فقر و بیچارگی
تصور کنیم دو هزار نفر یعنی چند ده هزار کودک طلاق نبودن
تصور کنیم دو هزار نفر یعنی شانه های استوار و صورت عزتمند چند هزار پدر در براب خانواده اش.
تصور کنیم دو هزار نفر یعنی تیشه زدن به ریشه چند سال تحقیر و محرومیت.
تصور کنیم دو هزار نفر یعنی کاشت دو هزار جوانه از جنس غلامرضا پناه و خداداد غریب پور
تصور کنیم دو هزار نفر یعنی دو هزار مایوس از نماینده شهر خودت
تصور کنیم دو هزار نفر یعنی دو هزار روسیاهی برای زغال
تصور کنیم دو هزار نفر یعنی دو هزار گره گشوده از زندگی نه دو هزار چشم چشم گفتن های آبکی.
آری شاید وکیلی تاوان همین تک جمله دو هزار نفر را می دهد .
اما امروز چه با وکیلی چه بی وکیلی، جای جای این سرزمین شاملو را زمزمه می کنند جایی که می سراید:
“فغان! که سرگذشتِ ما
سرودِ بیاعتقادِ سربازانِ تو بود
که از فتحِ قلعهی روسبیان
بازمیآمدند.
باش تا نفرینِ دوزخ از تو چه سازد،
که مادرانِ سیاهپوش
ــ داغدارانِ زیباترین فرزندانِ آفتاب و باد ــ
هنوز از سجادهها
سر برنگرفتهاند!”
احسان عزیزی
ارسال دیدگاه
نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد