دنا هم داغدار است
- شناسه خبر: 6188
- تاریخ و زمان ارسال: 6 اسفند 1396 - 03:59
فصلی نو-ذ.ضیائی
من دنایم مردم ؛من دنای همیشگی ام مردم؛ من دنایم؛ نوربودم درشب، سایه بودم درروز وچه سالها صادقانه باشما بودم وچه شلاقها خوردم از باد وکولاک تا قطره قطره آب را ازاسمان بخیل این دیار گرفتم ودردل تشنه خود نهان کردم تا درفصل گرم سیراب کنم شما را و دشت ،جنگل ، باغ و شالیزارهای شما را.
من چه تقصیری دارم انان که این هواپیمای مظلوم را برمن کوبیدند وتنم را زخم ودلم را ریش کردند را سرزنش کنید.
آنان را که بی خبر ازاین مردم درکاخ های مرمرین آرمیده اند سرزنش کنید. آنان را که بیگانه این مردم بدبخت و اشنا ودایه مهربانترازمادربرای بیگانگان ودشمنان این مردمند راسرزنش کنید .من که هرروز سلام می کردم به هزاران هواپیما ومسافرانش وهم بدرقه میک ردم تا آنجا که چشمم کارمی کرد. چطوردلم می آید که عزیزانم رابکشم .من عزادارم.
دلم خون است تنم مضروب بی عدالتی هزاران آدم خفته که درخوابی عمیق فرو رفته اند ونشنیدند ناله هایم را درفراق دردانه ام طاها .چه باید می کردم؟ سرفروآوردم اما فکرکوتاه آدمهای خواب رفته این دریار بخت برگشته سالهاست که تن رنجور هواپیما را کوتاه وکوتاهترکردند تا که سرپوشی نهند درجرم خود ومن واین پرنده سفید را که هر روز به هم سلام داشتیم رامقصربدانند. این پرنده مظلوم ترازمن وکاپیتان فولاد محکمترزفولاد ، مظلوم تر ازمنو پرنده سفید بالم .
چه بگویم چه می کردم سرفرودآ وردم اما سالهاست بال پرنده ام خسته بود از فکر کوتاه .
تلاش من و پرنده سفیدم وفولادترین مرد این دیار به جایی نرسید این فریاد سالهاست که برفرازم ناله شد وکسی نشنید.
من دنایم باتنی زخمی دلی پردرد ازفراق فرزاندانم که دیگر برفرازم نخواهم دیدشان، تا که چنان روزهای قبل بوسه باران کنم قدمهاشان را و بوسه باران کنم نگاه شاد ومعصوم دردانه ام طاها را.
دلم خون است تنم زخمی ازجور ادمهای کوته فکروکوته عقل که سرفرازی را نمیبینند وزخم برزخمم زنندهرروز وهرلحظه .
ولی من سالهاست که شاهد هراتفاقی بوده ام وبازهم خواهم دید این بیرحمی وبی عدالتی را ومنتظرقدمهای ارشم . ارش کمانگیرم تاکه جانش را درون تیر کرده وتیررارهاکرده وبشکافد قلب کوته فکروبی عقلان که چون بختک چنگ انداختند بردیارم.
آری طاهایم چه معصوم آرمیده برفرازم ؛ بغض درگلویم قفل شده بهر عزیزانم ، ولی من همچنان بی صبرانه امیدوارم که روزی کاوه ام بامشعلی بردوش، کوره اش راروشن کند .تکه های فولادم رابرفرازم جمع کند به آتش عشق بگدازد وسازد تیری از فولاد فولادتر، به دست آرشم داده تا که تمام جانش رادرون تیرجا داده ورهایش کند به سوی مرزهای این دیاربخت برگشته وبشکافد سینه قاتلان فولاد وطاها را .وانگه درنوردد این تیر تا دوردست تا که نشان دهد مرز نیاکان و آبا اجداد پاکان را و بشکافد سینه دژخیم .
تا خورشید هرصبح بوسه براین تیر زند وسلامی دوباره برمن و فرزندان رشیدم داشته باشد. آنجاست که هزاران طاها احسنت گویند بربلندی وسترگی قامت رنجورم از گرد وجورزمانه که چقدر مظلوم وارتحمل کردم زخم بدتراززخم تنم ،زخم زیان کوتاه فکران که گناه خویش رابرگردن من انداختند تا که دوچندان اشک برچشمان ترم افتد. ازفولادم که بشکسته وازتنهای بی جان ونگاه سردشان برمن. چه می کردم؟ سرفرودآوردم اما سالها بود که توان ای تی آر رادزدیده بودند. بالش رابه تیر جفا بشکسته بودند، و بلندی ام رابه باد فحش ودشنام وناسزا دادند.
ولی من همچنان دنایم همدرد باتمام درد این مردم، همنفس با نفسهای این مرزبوم، پایمال گشته ازجور. ای خدای من و طاها توشاهد باش وپایان ده این همه جورجفا را وبتابان خورشید اهورایی را براین مرزبوم .
دنایم من. همچنان گریان و عزادار درفراق مسافرانم که دیگرنیستند . تا که بوسه باران کنم قدمهاشان،بدرقه کنم نگاه شاد وسبزشان را تا دوردست. تاجایی که چشمم کارمی کند ولی چشمان اشک الود من دیگرنای دیدن هم ندارد. باتنی زخمی ازفکرکوتاه آدم ها، عزیزانم رادرهاله ای ازبرف سفید مقدس کفن کردم تا نگاه دارم به امانت
من دنایم شاهد وناظر اشک ریزان درفراق عزیزانم که دیگر نمی توانم سلامشان کنم وبدرقه شان. می گریم ومی گریم تا ابد درسوز و فراق دردانه ام طاها .
ارسال دیدگاه
نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد