“وفیات معاصرین” – یادی از علی محمد توفیقیان ، وکیل ممتاز و برجسته این دیار
- شناسه خبر: 7105
- تاریخ و زمان ارسال: 3 تیر 1397 - 09:11
فصلی نو – حمید تقوی بهبهانی
پادشاه فصلها هر سال، یادآور غروب همیشگی و خاموشی ابدی یکی از اختران تابناک، در این دیار نفرین شده است.این ستاره درخشان که بسیار نابهنگام غروب کرد.و قدر یاران وفادار ندانست و برفت .روشنفکر آزاده ، حقوق دان برجسته ، و یکی از اخلاقی ترین شخصیت های روزگار ما و یکی از نقاط اوج شرافت انسانی ،استاد سید علی محمد توفیقیان بود ، وی در حالی که هنوز به پنجاه سالگی نرسیده بود ،در شهر شاعران ،شیراز علیین طراز ،در تنهایی و عزلت ،غریبانه جان به جان آفرین سپرد.
سه سال از درگذشت نابهنگام و زودرس آن شخصیت یگانه و ممتاز میگذرد. ولی برای کسانی که او را خوب می شناختند و به فضایل بیکران و بی شمارش آگاه بودند، داغ جگرسوزش هنوز التیام نیافته است.
وی از معدود روشنفکران ما بود که همواره به مصالح عمومی جامعه می اندیشید و توجهی به منافع شخصی نداشت.مقوله ای که نظیرش بسیار اندک است. آن هم در روزگاری که هر کسی سر در آخور منافع فردی خود دارد و منافع ملی را به چیزی نمیگیرد.
وی مانند بسیاری از نخبگان دیگر،تمایلی به ورود به دنیای سیاست نداشت.اما در جوامع جهان سومی که همه چیز به نحوی با سیاست مرتبط است ،نمیتوان به آن بی اعتنا بود.
نویسنده ، شاعر ،متفکر یا روشنفکر جهان سومی بالاجبار به این میدان لغزنده کشیده می شود. چون نمی توان وزن سیاسی ، فکری ،علمی و اجتماعی داشت اما موضع خود را مشخص نکرد.
تعیین موضع همان و درگیر شدن با مسائل مستحدثه همان. که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها.
توفیقیان در مقام یک روشنفکر نقاد و آسیب شناس اجتماعی ، دارای نظریات و آرائی بود که همخوانی با تفکر رسمی حاکم نداشت.
او هم با تعهد و رسالت روشنفکری اش ، نمی توانست تن به عافیت طلبی دهد. به همین دلیل آزار و اذیتهای فراوان دید. جلای شهر و دیار کرد.وی حتی از شغل خودش که وکالت بود بیزار شده بود.بارها از سر درد میگفت امروزه ، وکالت به حدی سقوط کرده است که فقط یک درجه بهتر از دزدی مستقیم است!!!
پذیرش و حتی تصورش چقدر دشوار است که مردی با آن ملکات اخلاقی و ظرفیت فکری و فرهنگی ،به این سرعت و آسانی از میان ما برود.
انسانهایی که عرض و کیفیت عمرشان بالاست غالبا طول عمرشان کم است.به همین خاطر ناصر خسرو دردمندانه میسراید :
صد و اند سالی یکی مرد غرچه ———- چرا شصت و سه زیست آن مرد تازی ؟؟
صائب تبریزی هم میگوید:
ز زندگی چه به کرکس رسد بجز مردار —– چه لذت ا ست زعمر دراز نادان را
نه تنها جامعه نخبه کش ما قدر چون اوئی را ندانست که خودش هم قدر خودش را نمیدانست . یا هم اگر می دانست بدان اهمیتی نمیداد. بهر حال او رفت و دوستان را داغدار و سوگوار ابدی خویش کرد. بقول اخوان :
بر او گذشت نیک و بد اما تو روزگار — فکری به حال خویش کن این روزگار نیست.
یادش گرامی و روانش شاد.
ارسال دیدگاه
نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد