یادداشتی از حمید تقوی بهبهانی “الگوی آزادگی”
- شناسه خبر: 7389
- تاریخ و زمان ارسال: 9 شهریور 1397 - 09:36
الگوی آزادگی
سخن از انسانیت گفتن و ارزش های والای انسانی را مطرح کردن در روزگاری این چنین، چندان وجهی ندارد و امری خلاف قاعده محسوب می شود. امروزه آنچه مدار زندگی را تعیین می کند مادیات است و موقعیتی که بتواند آن را تقویت کند. هرچند انباشتن ثروت بر انسانیت آدمی چیزی نمی افزاید، اما نداشتن آن و بهره مند نبودن از امکاناتی حداقلی، ویرانگر است. موضوع قدیمی و تکراری انشاء دوره ی دبیرستان که علم بهتر است یا ثروت، وجه دیگری دارد. بدیهی است که علم بهتر از ثروت است. اما نداشتن ثروت، بسیار بدتر از نداشتن علم است. کسی که علم ندارد محرومیتش را از شکوه زیباییهای علوم نمی فهمد. چه علوم انسانی و چه علوم تجربی و ریاضی که هرکدام زیباییهای خاص خود را دارند اما آنکه فاقد ثروت است، فلاکت و بدبختی ناشی از آن را با همه ی وجود احساس می کند. به همین دلیل جاهلان ثروتمند، بیشتر مقبول توده ی مردم اند تا دانشمندان بی اعتنا به ثروت و مادیات. حافظ می گوید: از حشمت اهل جهل به کیوان رسیده اند. جز آه اهل فضل به کیوان نمی رسد، روزگار معاصر ما هم ورق پر رنگ دیگری از قرن هشتم و روزگار حافظ و عبید زاکانی است. که بسیاری از انسانهای بزرگ، متفکر، نجیب، وطن دوست و …. که سرمایه های بزرگ و بی بدیلی برای جامعه بشری بوده اند به حاشیه رانده شدند. اینان با همه ی سختیها و مشقتها و رنج ها و بلاهای آسمانی و زمینی ساختند. اما خود را نباختند.
بی مهری ها، دشمنی ها، رقابت های حقیرانه، خیانتها و ….. دیدند، اما دل از اعتقادات خود نبریدند. بارها در آتش حسادت ها و حقارت ها سوختند اما خود را نفروختند.
در استان ما یکی از این بزرگان همایون نژاد فرخنده که همواره در کشاکش دهر سنگ زیرین آسیا بوده است، و همنشینی و مصاحبت با او مخاطبینش را امیدوار می کند و به هیجان می اندازد که هنوز هم آدمیت زنده است. و فضائل و کمالات انسانی، یکسره نابود نشدهاند، و میتوان به آینده خوشبین و امیدوار بود، سید مختار پندگیر است.
فریدون مشیری شاعر نازنین و مهربان معاصر در شعر معروف آدمیت مرده است برای این مرگ و سقوط زمان آغاز فراوانی را به عنوان نقاط مبدأ ذکر می کند:
از همان روزی که فرزندان آدم صدر پیغام آوران حضرت باری تعالی زهر تلخ دشمنی در خونشان جوشید،
آدمیت مرد،
گرچه آدم زنده بود.
از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند.
از همان روزی که با شلاق خون دیوار چین را ساختند،
آدمیت مرد.
این پاسخی است به آن شاعر بزرگ و انسان دوست و نجیب که نه:
آدمیت هنوز هم زنده است.
حافظ و عبید زاکانی بیش از هر متفکر و شاعر دیگری به مبارزه ی نفس گیر با ریاکاری و مردم آزاری پرداخته اند. از نظر این دو بزرگوار، بخصوص حافظ.
فقط دو گناه کبیره وجود دارد:
- مردم آزاری :
مباش در پی آزار و هرچه خواهی کن که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست
۲ – ریاکاری:
نباشد بدتر از زهد ریایی – در این دنیای ناپیدا کرانه
سایر گناهان و خطاهای ریز و درشت در مقابل این دو قابل صرف نظرند و اصلا به حساب نمی آیند.
مردم آزاری تنها به معنی آزار مستقیم آدمیان نیست. به رسمیت نشناختن حقوق دیگران، بی انصافی در قضاوت نسبت به آنها، غیبت کردن و اتهام ناروا به دیگران بستن و بخاطر رسیدن به مطامع حقیر خود آنها را تخریب کردن و حتی گمانهای نادرست و بی پایه درباره آنها بردن و بقول سعدی در پوستین خلق افتادن نیز هست. همانطور که ریاکاری تنها به معنی چند شخصیتی بودن و تفاوت بین نمود و بود شخصیت آدمی نیست.
کسب نفع، دفع ضرر، جهل و ترس، عوامل اصلی در بروز ریاکاری اند. مقولاتی که انسانهای شرافتمند همواره از آن بیزار بوده و هستند. امروزه در جامعه ی هویت و سنت رها کرده و به مدرنیته راه نبرده ی ما که بین این دو مقوله، معلق و آویزان مانده است. نه تنها عوام که اکثریت خواص نیز عقلشان به چشمشان است و براحتی در مقابل زرق و برق های کاذب و فریبنده ظاهری خود را باخته اند و می بازند.
تملق و چاپلوسی و آدم فروشی و …. را محکوم می کنند اما ستایشگر کسانی می شوند که با همین حربه ها به جایگاه و موقعیتی رسیده اند و آزادگانی را که خود را نفروخته اند و شرافتمندانه زندگی کرده اند، ناموفق، ناکام و حتی بی عرضه و ناتوان، قلمداد می کنند.
زنده یاد دکتر غلامحسین صدیقی یکی از شریف ترین رجال سیاسی تاریخ ایران و از یاران وفادار دکتر مصدق و از استادان برجسته دانشگاه تهران که کتابهایی چون اصول حکومت آتن ارسطو را ترجمه کرده است. همواره تاکید می کرد که مهمترین ویژگی ما ایرانی ها بی انصافی مان است. بی انصافی در قضاوت نسبت به دیگران.
کسانی چون فروغی و تقی زاده، دکتر غنی و ………….. که بقول استاد مینوی بنیان های ملت ایران اند، در تاریخ نگاری معاصر ببینید که چه جایگاهی دارند و چگونه اتهامات مسخره ای چون فراماسونری و غرب زدگی و … براحتی نثار آنها می شود. تا چه رسد به مفاخر استانی و کسانی چون مختار پندگیر وفریبرز رضایی و . . .
ما هیچگاه قدر گنجینه های فکری و فرهنگی خود را ندانسته و نمی دانیم. چون در عرصه اندیشه و فرهنگ، بسیار بی بضاعت و فقیر هستیم. معدل شعور اجتماعی مان بسیار پایین است. خواص و عوام مان هم تفاوت چندانی با هم ندارند. نظام آموزشی مان به حدی بیمار است که تحصیل کردن و مدرک گرفتن فقط بر ادعاها می افزاید و شغالان را طاووس علیین شده می نمایاند وگرنه چندان ره آورد و ارمغانی برای ارتقای فرهنگی و فکری مان ندارد.
تحسین کردن و ستودن انسان های آزاده در واقع مدح فضیلت و آزادگی و ستایش انسان زیستن و انسان بودن در روزگاری است که هر روز جهادی باید تا انسان ماند. و هر روز جهادی نمی توان.
ستایشگران آزادی و آزادگی باید این آزادگان را قدر نهند و بر صدر نشانند. تا اخلاف بیاموزند و به کار بندند. فضیلت هایی چون دانایی، نوع دوستی، بی نیازی، استغنای روحی، توانایی ذهنی و فکری و ثبات قدم و …. امروزه مانند عنقا و کیمیا دست نیافتنی شده اند.
مختار پندگیر معلم بوده و هست. چه کاری شریف تر از تعلیم و تعلم؟
وی به عشق تعلیم و تدریس وارد دانش سرا گردید، با وقفه ای چند ساله به دانشگاه تربیت معلم راه یافت و رشته تاریخ را برگزید. آزادگی و روشنفکری اش او را به دنیای سیاست کشاند.و……..
در دهه ی پنجاه، عده ای از روشنفکران برای رقابت با احزاب فرمایشی، حزب پان ایرانیسم را به وجود آوردند.
پندگیر در این زمان سرشناس ترین شخصیت جوان منطقه گرمسیر و حتی استان به شمار می رفت. وی در راه اندازی و فعال کردن این حزب نقشی اساسی و کلیدی ایفا کرد. کسانی که بعد از ورق گردانی لیل و نهار در اواخر دهه ی پنجاه سر برآوردند قبل از آن در مقابل درخشش و نفوذ و اعتبار پندگیر محلی از اعراب نداشتند. پندگیر در میان روشنفکران آن دوره، به عنوان شخصیت اصلی و کانون و مرکز این دایره بود. که نفوذ و اعتباری فراوان داشت. به طوری که دولت مردان لشکری و کشوری در استان همه از او حساب می بردند و به او به عنوان شخصیتی یگانه می نگریستند. او هم لیاقت و توانایی و دانایی خود را در آن موقعیت نشان داده بود. این الگوی آزادگی و شرافت انسانی، اگر کوچکترین اهمیتی به مادیات نشان می داد، می توانست بزرگترین سرمایه دار روزگار خویش در این دیار گردد . اما مادیات و لوازم لوکس زندگی هرگز در ترازوی سنجش او وزنی نداشت و به همان مقرری ماهانه معلمی اکتفا می کرد و قانع بود. وی پس از ورق گردانی لیل و نهار و چرخش آنچنانی روزگار مدتی را هم در دانشگاه آدم سازی گذراند و با رتبه ای ممتاز از آنجا فارغ التحصیل گردید. دستگاه اداری و آموزشی، قدر او را مانند بسیاری از نخبگان دیگر ندانست، اما دوستان صمیمی او که در آموزش و پرورش نفوذی داشتند، نگذاشتند ظلم مضاعف دیگری در حق او صورت گیرد. لذا به بازنشستگی زودهنگامش رضایت دادند. در این میان نظام آموزشی ضرر و زیان کرد که از خدمات معلم شریف و برجسته ای چون پندگیر، عیسی گرجیان و … خود را محروم ساخت.
وظیفه ماست که انسانهای برجسته و ممتاز دیار خودمان را که نسل جوان آنها را نمی شناسد به اینان معرفی کنیم. نگذاریم این بزرگواران به دلیل بی مهری روزگار فراموش شوند. تا هم خودشان بدانند که وفاداریشان به فضائل انسانی مقوله ای فراموش شدنی نیست و جایگاه والایشان در تاریخ محفوط می ماند و بعد از فرونشستن گرد و غبار کاذب نامشان به عنوان الگوهای آزادگی همچنان خواهد درخشید و هم آیندگان بدانند که در میان گذشتگان چنین انسان های فرهیخته و بزرگوار و برجسته ای ……..هم بوده اند.
وی هم اکنون سالهاست که در خانه پدری خود در یکی از محلات قدیمی گچساران روزگار خود را با مناعت طبع میگذراند.پای در دامن قناعت کشیده وخشت زیر سر و بر ترک هفت اختر پای نهاده است. خاقانی وار میگوید:
پس از سی سال روشن گشت بر خاقانی این معنی — که سلطانی است درویشی و درویشی است سلطانی
بر تارک هفت اختر پای نهاده است