اشعاری بسیار زیبا از بانوی کهگیلویه و بویراحمدی- نرگس دوست
- شناسه خبر: 2195
- تاریخ و زمان ارسال: 16 مهر 1395 - 04:14
فصلی نو-اشعاری بسیار زیبا از بانوی استان کهگیلویه و بویراحمد-سرکار خانم نرگس دوست
سال های سال یار یار خواندند
از چویل
از برف
از دنا
و زلف های پریشان زنان ایل را
به باد تشبیه کردند
یک مشت کلمات اندوهگین
در دهان مان
گیر کرده است
و هر پسین بغض های زیادی را بالا می آوریم
دیگر گوشمان بدهکار این کلمات از مدافتاده نیست
و تفنگ برنو
به درد دل تنگ ما نمی خورد
از چشم های کال یار
هم کاری بر نمی آید!!
دوست من
گیتارت را بردار
به کوچه ها و خیابان های دلتنگ دهدشت بیا
در بی پناهی چهره ی زنان
ترانه ای بخوان
برای مردهای سیگاری
برای پیراهن زرد من
برای کودکان غمگین
تا گل های رنگ پریده ی این شهر سرخ شوند
در دست زنی
که هر غروب شروه ی یاریار می خواند!
شب و روز
با پنجره کلنجار می روی!
پیراهن من
باد را بیدار کرده است
تقصیر به گردن پرده ها می اندازی!
دهان پنجره را ببند.
ببند ببند ببند
همه چیز از دهان پنجره شروع شد!
تنهایی ما دو نفر
به این خانه ی کوچک ربط ندارد
همه ی تقصیرها آن طرف تخت است
آن طرف تخت
کتاب هایت را
بیشتر از من دوست داری
بیشتر از من تلویزیون را نگاه می کنی
ساعت ها می نشینی
روزنامه های سالخورده را
بیشتر از شعرهای من می خوانی
رفتارهای باد
هیچ شباهتی به تو ندارد
فقط خودش را از سر بی حوصلگی به پیراهن من می چسباند
این قدر حسود مباش
بیاروی تخت
همه ی کتاب ها یادت می رود
و دوستت دارم
مثل یک بوسه ی طولانی
نفست را بند می آورد
زیباترین پیراهنم را
پوشیده ام
و روبه روی ات نشسته ام
می بینی
باد از حسادت می آید
همه ی خانه را می گردد
چین دامن کوتاه م را تکان می دهد
و خودش را
به پاهای کوچکم می چسباند
زیر بار این همه حرف
با پنجره کلنجار می روی
همه چیز از دهان این زن شروع شد
ای زن
ای زیبا
ای پرنده
پیراهنت پرچمی ست
در باد
بوی عطر
تنت
وطنت
از سینه مردهایی
بیرون می آید
که از جنگ دیوانه برگشته اند
ارسال دیدگاه
نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد