“هستی و زمان هایدگر به زبان ساده”” -“” قسمت چهارم””
- شناسه خبر: 4300
- تاریخ و زمان ارسال: 1 مرداد 1396 - 09:47
فصلی نو-آصف رستم نژاد
هایدگر در فصل دوم مقدمه ی کتاب می کوشد روش و برنامه ی خود را در طرح پرسش از هستی مطرح نماید. در مطالب گذشته خاطر نشان کردیم که تنها موجودی که شایستگی پرسش از هستی، معنی و تفسیر هستی را دارد، دازاین (انسان) نام دارد. دازاین این نقش ممتاز را به عهده دارد. در بند ۷،۶،۵، به روش و برنامه های مناسب خودش می پردازد.
هایدگر در این قسمت به صورت اجمالی و گذرا به مسله ی زمان اشاره می کند و می گوید:
دازاین زمانمند است و هستی انسان معنی خود را در زمانمندی بدست می آورد. تنها انسان است که تاریخ دارد و هستی انسان بگونه ای است که همواره در موقعیت خاصی قرار دارد و هستی دازاین جوری است که گذشته و آینده و نحوه ی فهمیدن او یعنی ادراک امکاناتش همواره همراه اوست .
گذشته، حال و آینده با هم مرتبط هستند و جدا از دازاین نیستند
هایدگر معتقد است سایر موجودات درون زمان هستند ولی زمانمند نیستند به عبارت دیگر تاریخ ندارند گذشته ،حال و آینده ندارند شاید یک شی چند هزار سال قدمت داشته باشه اما زمان برای او مطرح نیست فقط دازاین است که زمان برای او مشخص میکند
هایدگر در بین سه زمان گذشته ، حال و آینده، به زمان آینده توجه بیشتری نشان می دهد زیرا معتقد است ماهیت دازاین از پیش معین و مشخص نیست و دائما می تواند طرح اندازی کند و از موقعیت کنونی خویش فراتر برود و هستی خود را بر عهده بگیرد و دست به انتخاب بزند
آینده برای دازاین مهم است و نمی تواند نسبت به آینده خود بی تفاوت باشد چون آینده محل عملی کردن طرح و ایده های آدمی است آینده او را متوجه امکانات خود میکند تا دائما طرحی برای آینده خود داشته باشد آینده بذر امید را در دل انسان می کارد و این توجه به آینده، گذشته را فعال و پویا می کند.
اما امکانهای پیش روی دازاین، بواسطه ی انتخاب های که در گذشته داشته و همچنین داده های که آدمی در آنها نقشی نداشته انتخاب دازاین را مشروط می سازند مثل فرهنگ ، زبان و باورها ووو دازاین خود را در دل یک سنت ، تاریخ و فرهنگ احساس می کند که بی اختیار در آن افتاده و نقشی در خلق و ایجاد آنها نداشته به تعبیر حافظ خود را در این دامگه حادثه چون افتادم می یابد
انسان نمی تواند از سنت بگریزد چون سنت همچون اقیانوسی ما را فرا گرفته و بر ما احاطه پیدا کرده و ما نیز به آن تعلق خاطر داریم . سنت و تاریخ نمی گذارد ما در یک میدان باز، دست به اقدام و عمل بزنیم بلکه رفتارهای ما را مشروط و مقید می سازد
هایدگر می گوید خطر آنجاست که محتوای سنت ادعای بداهت بکند، هر گاه این اتفاق بیفتد دیگر ادعای سنت مبتنی بر حقیقت نیست، و دسترسی ما به سرچشمه های حقیقت را سد می کند و همچنین سنت موجب غفلت از سرچشمه ها می گردد اینگونه نگریستن به سنت، دازاین را از تاریخیت اش منقطع می سازد، در اینجا هایدگر اشاره به تاریخ فلسفه ی غرب دارد که از افلاطون شروع شده وبایستی این تاریخ نقد و حتی می گوید تخریب گردد. چون پرسش از هستی به صورت ناقص مطرح و در نهایت سوال از هستی به غفلت و فراموشی افتاده .
نهایتا هایدگر می گوید تنها دازاین تاریخی است و چون تاریخ دارد ، گذشته دارد، بدون این سنت نمی تواند بیاندیشد و ما که در خلا نمی زیم فکر نمی کنیم ولی هرگاه به گونه ای به سنت توجه کنیم که قابل نقد نباشد، افق تازه ای و امکان جدیدی برای ما خلق نخواهد کرد و روشی که برای خود انتخاب می کند پدیدارشناسی است که در نوبت بعد در این باب سخن خواهیم گفت …ادامه دارد
آصف رستم نژاد
ارسال دیدگاه
نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد